سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و فرمود : ] بزرگتر توانگرى نومیدى است از آنچه در دست مردم است . [نهج البلاغه]


 نغمه‏هاى کوى دوست‏
شناخت الگوهاى موفق در عصر حاضر، آرزوى هر جوان حقیقت‏جو و طالب رشد و خوشبختى است. نوشتار ذیل نیم نگاهى به گنجینه شخصیتى و زندگى امام خمینى‏قدس سره در دوران حیات روح‏انگیز ایشان دارد. به امید پیروى از گفتار و رفتار الهى او که چون چراغى فروزان، تا روشنى‏بخش پویندگان طریق سعادت مى‏باشد.

امام براى کارها و فعالیت‏ها و برنامه‏هاى روزانه خود جدولى داشتند که خود ایشان آن را تهیه مى‏کردند. در آن جدول کارهاى همه ساعات شبانه‏روزى امام درج شده بود به جز ساعاتى از شب که براى نمازشب و راز و نیاز با خدا از خواب برمى‏خاستند.

امام در تمام طول شبانه‏روز حتى یک دقیقه وقت تلف شده و بدون برنامه از قبل تعیین شده نداشتند. ایشان روزى سه مرتبه و هر بار نیم ساعت قدم مى‏زدند که این راه رفتن با ذکر گفتن همراه بود; یعنى نیم ساعت راه رفتن با ساعات تنظیم نمى‏شد بلکه با ذکرهایشان تنظیم مى‏شد.

زیارت عاشوراى ایشان ترک نمى‏شد و آن را با صد لعن و سلام مى‏خواندند. در ماه مبارک رمضان هر روز ده جز قرآن مى‏خواندند، یعنى هر سه روز یک دور قرآن را ختم مى‏کردند. آن‏قدر از هوش و ذکاوت برخوردار بودند که نسبت‏به آنچه در ضمیر انسان مترتب مى‏شد آگاه بودند.

امام معمولا در مجالس سکوت اختیار مى‏کردند، مگر موقعى که کسى از ایشان چیزى مى‏پرسید. با مردم همزیستى داشتند و با خضوع تمام سعى مى کردند که زودتر سلام کنند. وعمل به احکام دین مورد تاکید ایشان بود.

امام در مصرف برق نهایت صرفه‏جویى را داشتند. ایشان مایحتاج خود را روزانه تهیه مى‏کردند و هرگز حاضر نمى‏شدند چیزى را که همان روز احتیاج ندارند تهیه فرمایند.

امام به نظافت اهمیت مى‏دادند، شاید سال‏ها و سالها یک قبا و سجاده داشتند و مى‏پوشیدند ولى همین یک قبا آنقدر تمیز بود که شاید کم‏تر کسى به نظافت ایشان پیدا مى‏شد.

عروس امام در مورد ایشان مى‏فرمایند: «نجف که بودیم آقا چشمشان ناراحت‏شده بود، دکتر آمد و چشم ایشان را دید و گفت: شما چند روزى قرآن نخوانید و استراحت کنید. امام یک دفعه خندید و گفتند: دکتر من، چشمم را براى قرآن خواندن مى‏خواهم! چه فایده‏اى دارد اگر چشم داشته باشم و قرآن نخوانم؟ شما یک کارى بکنید که من قرآن بخوانم.»

امام نقش مادر را در خانه و در تربیت فرزند بسیار تعیین‏کننده مى‏دانستند و به تربیت‏بچه‏ها خیلى اهمیت مى‏دادند و مى‏گفتند: «اگر کسى بتواند یک نفر را تربیت کند، خدمت‏بزرگى به جامعه کرده است.»

ایشان معتقد بودند که در تربیت فرزند از مرد کارى برنمى‏آید و این کار بر دوش مادر نهاده شده است; چون عاطفه زن بیش‏تر است و قوام خانواده هم باید براساس محبت و عاطفه باشد و معتقد بودند که شریف‏ترین شغل در عالم، بزرگ کردن یک بچه و تحویل دادن یک انسان به جامعه است. در طول تاریخ از آدم تا خاتم، انبیاء آمدند که انسان درست کنند.

امام احترام به مادر را بسیار مهم مى‏دانستند و سفارش مى‏کردند که براى مادرتان هدیه بخرید.

امام در انتخاب همسر چه براى دخترانشان و چه براى پسرانشان روى خانواده‏هایشان خیلى تاکید مى‏کردند. امام مى‏فرمودند: «خانواده‏ها باید هم مسلک باشند، سنخیت داشته باشند و مؤمن و متعهد باشند.»

از جمله آزادى‏هایى که امام در مورد همه و نیز در مورد فرزندانشان معتقد بودند، حق انتخاب همسر بود. لذا به هنگام ازدواج دخترانشان مى‏فرمودند: من فلانى را مناسب تشخیص دادم، اما نظر صائب و نهایى به عهده شما فرزندان است و در صورت عدم تمایل دختران به ازدواج مساله منتفى بود.

ایشان از مردانى که به همسرانشان جفا کرده، آن‏ها را طلاق مى‏دهند و همسر دیگرى اختیار مى‏کنند، به شدت نفرت داشتند. البته مسائل اخلاقى ایجاب مى‏کرد که این نفرت را ابراز نکنند. امام در مورد مهریه فرزندانشان حد متعارف را در نظر داشتند. مقدار زیادى را نمى‏پذیرفتند، ولى قانع به این هم نبودند که کسى فقط یک کلام الله مجید را مهر قرار دهد.

مرقومه امام در صفحه اول قرآنى که براى یک زوج جوان نوشتند چنین بود: «زن و مردى که مى‏خواهند ازدواج کنند اگر بخواهند خوشبخت‏باشند، باید عازم سازش باشند، یعنى باید تمام تلاششان این باشد که با یکدیگر بسازند.»

امام در پوشش خانم‏ها روى رنگ خاصى نظر نداشتند و در کل معتقد بودند که پوشش نباید مفسده‏انگیز باشد البته چادر را بهتر مى‏دانستند. چون معتقد بودند چادر براى زن برازنده‏تر است و سمبل انقلاب اسلامى مى‏باشد.

امام در عین حال که به ارتباط بین زن و مرد (نامحرم) بسیار حساس بودند به این امر نیز معتقد بودند که زن با حفظ خود از گناه مى‏تواند بیش‏ترین فعالیت را داشته باشد.

ایشان در پاسخ به افرادى که از ایشان درخواست کرده بودند از ورود خانم‏ها در تظاهرات و راهپیمایى‏هاى دوران انقلاب جلوگیرى کنند تا احیانا اهانت و هتک حرمتى نسبت‏به آن‏ها نشود مى‏فرمودند: «خانم‏ها دوش به دوش مردان در کنار آقایان در تمام مراحل شرکت داشته باشند و هیچ کس حق ندارد که تفوهى (حرف و سخنى) نسبت‏به مساله جدا کردن خانم‏ها از حرکت‏سیاسى، اجتماعى و فرهنگى داشته باشد.

امام خمینى در توصیه به مسؤولین مى‏فرمودند: شما سعى کنید امکانات تحصیلى را براى خانم‏ها فراهم کنید که به این‏ها در طول تاریخ ظلم بسیار شده، حال آن‏که برخى از آن‏ها را که من مى‏بینم استعدادهاى خوبى دارند که باید شکوفا شود و در قیقت‏حیف است که هدر رود.»

یکى از شاگردان و مریدان امام مى‏گوید: روزى براى تکامل معنوى و تهذیب روح از حضرت امام راهنمایى خواستیم آن حضرت، با یک جمله کوتاه،

یک دنیا مطلب به ما گفتند: «سعى کنید در اخلاص عمل‏»

در بیرونى منزل امام، یعنى اتاقى که شب‏ها آقا تشریف مى‏بردند آنجا براى ملاقات مردم، فرش‏ها ناقص بود، حجة‏الاسلام قرهى خدمت امام عرض کرد: آقا اجازه بدهید یک فرش براى اینجا تهیه کنیم. فرمودند: از توى اندرونى بیاورید، عرض شد آنجا گلیم است و با اینجا جور در نمى‏آید فرمودند: «منزل امام زمان هم معلوم نیست چى افتاده است.»

میهمان‏دارى حضرت امام بسیار ساده بود، تشریفاتى نبود، اگر خورشتى سر سفره بود یک نوع بود، هیچ‏گاه ندیدم دو نوع خورشت‏سر سفره باشد، اما نوعا از خورشت قرمه سبزى خوششان مى‏آمدند.

براى وضو گرفتن یک قطره آب اضافى مصرف نمى‏کرد، حتى بین مسح سر و شست‏وشوى دست راست و چپ شیر آب را مى‏بستند تا مبادا آب اضافى از شیر خارج شود.

حضرت امام در عین پرکارى و تلاش مداوم بسیار منظم بودند، یکى از اساسى‏ترین رموز موفقیت امام در زندگى، نظم بود. اهل منزل امام زندگى ایشان را به صورت یک ساعت اتوماتیک خودکار درک کرده‏اند; لذا دستورالعمل کارشان را از روى کار ایشان منظم مى‏کردند، دقیقا مى‏دانستند که امام چه ساعتى مى‏خوابند، چه ساعتى بیدار مى‏شوند، چه زمانى براى ملاقات مى‏آیند.

اولین روز بسترى شدن حضرت امام در بیمارستان، همه خانواده دور ایشان حلقه زده بودند، در حالى که حالت رضایت‏آمیزى در چشم‏ها و صورتشان موج مى‏زد، سعى مى‏کردند که اضطراب و نگرانى ما را تخفیف دهند و گاهى بدون مقدمه شروع به نصیحت و توصیه مى‏کردند، مثلا نمازتان را اول وقت‏بخوانید، سعى کنید از گناهان، چه کوچک و چه بزرگ اجتناب کنید، بزرگ‏ترین عبادت گناه نکردن است، اگر گناه نکنید خداوند راه توفیق انجام مستحبات را به شما نشان مى‏دهد.

اگر چه حضرت امام مسؤولیت رهبرى جامعه اسلامى را به دوش داشتند، ولى هیچ وقت مساله خانواده و محبت‏به فرزندان را فراموش نمى‏کردند، ما مى‏دیدیم صبح‏ها وقتى که سفره پهن مى‏شد، خود حضرت امام چاى مى‏ریختند.

حضرت امام بسیار به نماز جماعت اهمیت مى‏دادند، بسیار سفارش به نماز مى‏کردند، همیشه مى‏گفتند: همین که شما مى‏گویید اول این کار را بکنم بعد نماز مى‏خوانم، این خلاف است; نگویید این حرف را، به نمازتان اهمیت‏بدهید، اول نماز.

روزى یکى از طلاب مدرسه رفاه به امام عرض مى‏کند که شما چرا در بین صحبت‏هایتان از امام زمان (عج) کمتر اسم مى‏برید؟ امام به محض شنیدن این سخن در جا ایستادند و فرمودند: چه مى‏گویى؟ مگر شما نمى‏دانید ما آنچه داریم از امام زمان (عج) است، و آنچه من دارم از امام زمان (عج) است و آنچه از انقلاب داریم از امام زمان است.

حضرت امام وقتى‏واردمجلسى‏مى‏شدند هرجا که بود مى‏نشستند، و غالبا دم در و در جمع مردم کوچه و بازار مى‏نشستند و هیچ‏گاه مسندنشین نبودند.

مرحوم حاج آقا مصطفى، فرزند گرامى حضرت امام درباره شبى که امام را در قم دستگیر کردند و به تهران بردند، به نقل از امام مى‏گفت: وقتى مرا مى‏بردند، بین قم و تهران ماشین از جاده منحرف شد، من فکر کردم مى‏خواهند قضیه را خاتمه بدهند. ولى وقتى مراجعه به قلبم نمودم، دیدم هیچ تغییرى نکرده است. حضرت امام بعد از آزادیشان در سال 42 در مسجد اعظم قم سخنرانى کردند، فرمودند: والله من به عمرم نترسیدم. آن شبى هم که مرا از قم به تهران مى‏بردند آنها مى‏ترسیدند، من آن‏ها را دلدارى مى‏دادم.

روزى حضرت امام براى درس دادن وارد شدند، متوجه شدند که تشکى براى ایشان انداخته‏اند، فورا آن را کنار زدند و مثل سایر طلاب روى زیلوى مسجد نشستند و درس را شروع کردند.

یکى از مسائلى که دوستان امام در آن اتفاق‏نظر داشتند، این بود که ایشان مطلقا غیبت نمى‏کردند، از همان ایام جوانى در مجلسى که نشسته بودند اجازه نمى‏دادند به هیچ وجه کسى غیبت کند و اگر کسى مى‏خواست غیبت کند، امام فورا مطلب را برمى‏گرداندند و رشته سخن را تغییر مى‏دادند.

هنگامى که حضرت امام براى نماز شب از خواب برمى‏خاستند در دل شب، از یک چراغ قوه بسیار کوچک استفاده مى‏کردند که تنها جلوى پاى ایشان را روشن مى‏کرد و لامپ را روشن نمى‏کردند و به آرامى راه مى‏رفتند تا این‏که دیگران بیدار نشوند.

در کنار حسینیه جماران، محلى از پول مردم ساخته شده بود که بانى داشت و قرار شده بود که کمى به ظاهر حسینیه برسند، روزى امام آمدند و دیدند که بناها و کارگران مشغول گچ‏کارى در حسینیه هستند. امام با عصبانیت‏بیرون آمدند و جمله بسیار عجیبى فرمودند: بگذارید من بمیرم و شما این کارها را انجام دهید.»

منابع:

- برگرفته از کتاب سیره امام خمینى، ج 1

- کتاب پرتوى خورشید / مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى (ره)، واحد خاطرات