یامهدی !
ای عنقای قاف آرزوها!
دربامدادان ِ شکفتن ، چلچله های سَرو ِامید، « بقیة الله خیرٌ لکم ...» را برشاخسار «...ونَرید اَن نَمُنّ ...» نغمه سرایی میکنند.
درساحل ِیأسِ ِ« دهکده جهانی » ،درماتم پامال شدگان تمدّن ،« اَمن یجیب ُِ...» چکاوکان غمزده بگوش میرسد.
برگزیدگان آفرینش ،بشارت سوارسپیدصلح آور،ازتبارصاحب ذوالجناح را سینه به سینه درصُورزمان میدمند.
دردمندان پَرسوخته ، نهال « اِنّ الاَرضَ یَرِثّها عبادی الصالحون » رابااشکهای حسرت در« عرفات » و « بیت العتیق » آبیاری میکنند.
پژواک «رَبنااخر ِجنا ... » ی ِزنان ومردان ستمدیده ،اززیر چکمه « ایسم » های چپ وراست به ثریای موعودرسیده است .
سرمای زمهریر « ...نَلعَب مع اللاعبین ...» برویرانه های فضایل فراموش شده بیر حمانه میتازد ومنتظران بَرزن بهار ،سوسوی خورشید راازورای « ندبه » و « نیمه شعبان » درافق جمکران جستجومیکنند.
و
تو !
ای سرو خرامان نرگس !
از « قاب قوسین اوادنی » دیدگان اشک آلود دوخته شده به فانوس هدایت رادرزمزمه های « اللهم کن لولیک...» نظاره میکنی.
مهدی جان !
دیروز درروضه رضوان جمکران درسجده آخرسالم تحویل حال « خناسی [1]» رابه کرامت «خلیفة اللهی » آرزو کردم.
امروزدر « سرداب مقدس سامراء » باترنم اشکهای چشمم « احسن الحال ِ» قبله « خُلُقٍ عظیم [2]» راالتماس مینمایم .
وفردا
در حِجر « حجر الاسود » تبدیل ِ« شب تاریک ودیجوریزیدی » را به « صبح طراوت آفرین حسینی » ازمادرت « ام ابیها » خواهم خواست.
وآنگاه
خورشید رحمت « ظهور » برکعبه آرزوها می تابد واشعه نجاتبخش صلح وصفاهمه عالم رافرامیگیرد ومن بی اختیارفریادمیزنم :
ای اهل عالم !
فرارسیدن بهارفاطمه خجسته باد.