سفارش تبلیغ
صبا ویژن
به خدا که این دنیاى شما در دیده من خوارتر از استخوان خوکى است که در دست گرى باشد . [نهج البلاغه]

مقدمه

پس ازآغاز غیبت کبری وسپری شدن دوره نواب خاص ، زمام امور فقهی مذهب اهل البیت (ع) بدست دانش آموختگان مکتب جعفری افتاد که درسیر مراحل خود گاهی به راوی وگاهی به مفتی وگاهی به فقیه ،گاهی به مرجع و ... نامگذاری میشدند. مراجعه به دانایان مذهبی که مبنای عقلی خودرا از « لزوم مراجعه جاهل به عالم[1] »  گرفته بود ومبنای دینی خودرا از « فاسئلوا اهل الذکر[2]»  و روایت  « واماالحوادث الواقعه فارجعوا فیها الی روات احادیثنا[3] » و... اخذکرده بود درطول اعصار وقرون ادامه داشته است. همراه با تحولات اجتماعی وفرهنگی وسیاسی ، تغییرات ظاهری را تجربه نموده است.باتوجه با گسترش علوم درعصر حاضر وبا توجه به تعدد مفتیان وفقهاء ، یکی ازطرحای که جدیدا درمیان محافل دینی شیعه مطرح شده است بحث مرجعیت شورایی است . دراین مقاله تلاش مینمائیم مفهوم مرجعیت شورایی ومبانی آنر ا بررسی نمائیم .

مفهوم مرجعیت شورایی

وقتی مرجعیت شورایی میگوئیم مفاهیم متعدد را میتوان ازآن قصد نمائیم ،  ابتدا باید مفهوم ومحدوده آن را کاملا مشخص نمائیم سپس ببینیم که آیا مرجعیت شورایی با مبانی فقهی سازگاری دارد یاخیر؟بعبارت دیگر ، مرجعیت شورایی مفاهیم ذیل را دربردارد:

1 _ شورای إ فتاء _ یعنی مجمعی که درآن تعدادی ازفقها یا وکلای آنها گردهم آمده به پرسشهای مردم جواب میدهند ومسائل اتفاقی را به عنوان همان مجمع وبدون نام مرجع خاص ،پاسخ میدهند.وظیفه این مجمع فقط درمحدوده پاسخ به مسایل شرعی است ودرامور اجتماعی وسیاسی دخالت نمیکنند.درمسائلی که ازاین طریق پاسخ داده میشود بحث تقلید ازمرجع خاص معنا ندارد. البته دربعض مواقع هریک ازدفاتر مراجع برای خودشان شورای إفتاء دارند که درآنجا نظر نهائی را همان مرجع بیان میکند واین نوع شورای إفتاء ازبحث ما خارج است .

2 _ شورای مراجع _ یعنی مراجع معظم همان عصر شورایی را تشکیل بدهد که درمواقع لزوم گردهم آیند وپیرامون موضوعات مختلف گفتگو نمایند ، این گفتگوها اختصاص به فتواندارد بلکه ممکن است شامل مسایل سیاسی ، اجتماعی ، مذهبی وفرهنگی وفقهی باشد. 

3 _ تقلید ازمجموعه مراجع _ یعنی گروهی ازفقها دریک مجمعی عضو هستند وشورایی راتشکیل داده اند ، هرکسی که میخواهند درمسایل شرعی تقلید نمایند ازمجموعه اعضاء این مجمع؛ ( بماهم مجموع ) تقلید نمایند. طبق این دیدگاه لازم نیست مرجع خاص داشته باشیم ولازم نیست درتقلید، شخص خاص را مشخص نمائیم بلکه اگر مجموعه یا شورای را به عنوان مرجع انتخاب نمودیم وازفتاوای شورایی اعضای آن که باامضای همه آنها صادر میشود تقلید نمودیم مجزی است.

باتوجه به اینکه عبارت « مرجعیت شورایی»  برهریک ازمصادیق فوق صدق میکند باید ببینیم که مقصود ازمرجعیت شورایی چیست تا دیدگاههای فریقین ومبانی آن درهمان مورد تبیین گردد وببینیم که مرجعیت شورایی صحیح است یانه ؟

وظایف مرجع

ازجمله بحثهای که لازم است درمورد مرجعیت شورایی مطرح گردد این مسئله است که وظایف مرجع چیست تا ببینیم آیا آن وظایف با شورایی بودن مرجعیت سازگاری داردیانه ؟

وظیفه مرجع این است که در متون دینی تحقیق نماید وتا جای تبحر پیداکند که ملکه استنباط فروع ازاصول ؛ برای او اصل گردد ، بعد ازآن عوام میتوانند به اومراجعه نمایندواستنباطات او برای خودش ودیگران حجیت دارد.باتوجه به اینکه آنچه حجیت دارد استنباطات فردی مجتهد است لذا اگر نتیجه ی را شورای مراجع بدست بیاورد ومحصول فکر جمعی باشد ، درصورتیکه مجتهد ، به آن اعتقاد نداشته باشد برای خودش ومقلدین او حجیت ندارد.دربعض روایتها وظایف اجتماعی وسیاسی مهم دیگری را نیز برای بعهده مرجع تقلید نهاده است ، وظایفی همچون[4] : قضاوت، حکومت، امورحسبه،سرپرستی ایتام ، رهبری ، ولایت، مدیریت امر بمعروف ونهی ازمنکر، سرپرستی اموال مجهول المالک ، جمع آوری ومدیریت خمس وذکات، تنظیم امور اجتماعی وعام المنفعه، اجرای حدود الهی و...

باتوجه به وظایف متعددی که بر عهده مجتهد ومرجع تقلید گذاشته شده است ، بعضی ازاین وظایف بامرجعیت شورایی سازگاری دارد ولی بعضی ازآنها تنها درقالب مرجعیت فردی قابل اجرا است . به همین دلیل لازم است ابتدائا محدوده ودامنه وظایف مرجع تقلید به دقت تبیین گردد.

رابطه « مرجع » با مسئولیتها وعناوین مشابه

یکی دیگر ازمسائلی که مقدمتاباید روشن گردد این است که مقصود ما از « مرجع » چه کسی است ؟ آیا زبان وملیت وشهرت میتواند درمرجعیت افراد دخالت داشته باشد؟ ورابطه آن با عناوین ومسئولیتهای مشابه چیست ؟ مرجع بودن به لباس      وزبان وملیت نیست بلکه هرکس که فی الواقع ونفس الامر شرایط استنباط فروع را ازاصول داشته باشد ومستجمع شرایط دیگر مرجعیت باشد ، مردم میتوانند به او رجوع نماید اگرچه ناشناخته باشد یادربین جامعه معروف نباشد. واژه مرجع برعناوین ومسئولیتهای زیر صدق مینمایدوگاهی باآن مترادف است:

1 _ راوی حدیث _  درعصر ائمه (ع) واوائل غیبت ، راویان حدیث نقش مرجع راداشتند بلکه معصوم (ع) نیزمردم را به راویان حدیث ارجاع میدادند[5]وازمراجع آن زمان به عنوان « روات احادیثنا » یاد فرموده اند ، اگرچه آنها مرجع اصطلاحی نبودند ولی مرجع واقعی بوده اند زیرا محل رجوع مردم بودند وبرای دریافت دستورات معصوم (ع) به آنها مراجعه میشد. حتی بعضی نویسندگان اولیه منابع فقهی نیز امتناع  نداشتند ازاینکه آنها راوی حدیث دانسته شوند بلکه کتابهای فقهی خودرا بصورت روایت ونقل حدیث تنظیم فرموده اند مثل شیخ مفید در « من لایحضر ه الفقیه » . بهمین دلیل  می توانیم بگوئیم یکی ازمعانی مرجع ، راوی حدیث است .

2 _ متخصص فقه _  گاهی مقصود ما ازواژه مرجع کسی است که درفقه تخصص دارد وتنها به همین جنبه نظر داریم و لاغیر.این فرد متخصص این لیاقت رادارد که مورد رجوع عوام قرار بگیرد وبا استفاده ازتخصص خود صرفا درحوزه فروع دین اعمال نظر نمایندودرمسائل جانبی دیگر اظهار نظر ننمایند.

3 _ ولی فقیه _ یکی دیگر ازمصادیق وکاربردهای مرجع درباره ولی فقیه است مقصود ازولی فقیه کسی است که هم قائل به ولایت او وهم مرجعیت اوهستیم ، این بحث درموردی مطرح میشود که نظریه ولایت فقیه را بپذیریم.، درجای خود بحث شده است که آیا فقیه ولایت دارد یاخیر ؟ واگر ولایت دارد محدوده ولایت فقیه چه اندازه است ؟ ولایت مطلقه داریم یاخیر؟ و... درصورتی که قائل به ولایت فقیه باشیم ، مرجعی را که درهرعصری این مسئولیت را بعهده دارد ولی فقیه میمانیم ؛ نسبت بین ولی فقیه ومرجع ، عموم وخصوص مطلق است یعنی هرولی فقیه ، مرجع است ولی این گونه نیست که همه مراجع ولی فقیه هم باشند. . بى‌شک پرسشهاى حکومتى را ولىّ فقیه پاسخ گوست. چه، او آگاه‌ترین فقیه بر امور و مصالح مسلمین و محیط بر حوادث واقعه است.گاهی مرجع و ولی فقیه را مترادف قرارمیدهیم وازاستعمال یکی ، معنای دیگری را قصد مینمائیم .

4 _ حاکم اسلامی _  دربعض موارد ازمرجع تقلید به عنوان حاکم اسلامی نیز تعبیر میشود زیرا حکومت واقعی ازآن خدا است ، پس ازآن،  از انبیاء (ع) وبعد ازآن  ازاوصیاء (ع) ودرمرحله آخر به کسانی میرسند که جانشین اوصیاء هستند وآنان فقط علما ومراجع تقلید هستند.غیر ازمرجع تقلید ، حاکم دیگری را نمیتوان حاکم اسلامی نامید مگر اینکه با اجازه حاکم واقعی ومرجع تقلید حکومت را بدست گرفته باشد به همین دلیل واژه مرجع تقلید درحقیقت مرادف است با حاکم اسلامی.

5 _ رهبر _  درزبان فارسی ودرعصر انقلاب اسلامی ، درجمهوری اسلامی ایران گاهی مرجع ورهبررا لازم ملزوم هم حساب میکنند ، یعنی کسیکه مرجع هستند لزوما باید این آمادگی را داشته باشد که مسئولیت رهبری را هم بعهده بگیرد ، ازآنطرف هرکه رهبر است حتما مرجع تقلید هم باید باشد.

6 _ قاضی _  دربعض روایتها مسئولیت قضاوت را تنها بعهده کسانی گذاشته اند که آنان شرایط افتا وصدور حکم راداشته باشند [6]، تنها عالمان وفقیهان هستند که تالی تلو معصوم هستند ومی توانند حدود را اجرا نمایند و کسی را مجازات نمایند یا به دیگران اجازه دهند که به نیابت ازآنان این مسئولیت را بعهده بگیرند.طبق این دیدگاه ، مرجع یعنی کسی که آمادگی إفتا وقضاوت را نیز باید دادشته باشد.

7 _ انسان کامل _  دربعضی کتابهای فلسفی واخلاقی فردخاصی را بعنوان انسان کامل معرفی مینماید ومسئولیتهای اجتماعی وفرهنگی را برای او تعیین مینماید ، ویژگیهای را که برای انسان کامل بیان مینمایند برمرجع تقلید نیز منطبق است [7]لذا میتوان گفت که انسان کامل همان مرجع تقلید است که تنها درنامگذاری باهم تفاوت دارند ولی درحقیقت یک انسان ممتاز بیشتر نیست .

8 _ رئیس مدینه فاضله _ دربعض کتابهای فلسفی واخلاقی آرمانشهر دینی را معرفی مینمایند بنام مدینه فاضله ، اگرچه اصل این تفکر ازیونان آمده است ولی درمیان حکمای اسلامی نیز طرفداران زیاد دارد،برای رئیس وحاکم مدینه فاضله خصوصیاتی را بیان مینمایند که همه آنها دقیقا برمرجع تقلید منطبق است وبر هیچ فرددیگری صدق نمی نماید[8] ، به همین دلیل این سؤال پیش می آید که واژه مرجع درعنوان این مقاله آیا شامل کسی میشود که باید خصوصیات رئیس مدینه فاضله را داشته باشد ومسئولیتهای اورا بپذیرد یاخیر.؟

باتوجه به مطالبی که بیان شد باید ببینیم مرجع به کدام معنا مدنظر مااست تا بررسی شود که میتوانیم مسئولیتهای آن را درقالب شورا طرح ریزی نمائیم یاخیر.؟



[1][1]   - اصول الفقه ، محمدرضا مظفر،ج2 ص143 ، انتشارات اسماعیلیان

[2]   _ انبیا ؛ 7

[3]    - الخرائج و الجرائح‌راوندى، قطب الدین، سعید بن عبد اللّه‌تعداد جلد: 3 ، مؤسسه امام مهدى عجل الله تعالى فرجه، ‌1409 ه‍ ق‌، چاپ اول‌، ج3 ؛ ص1114

[4]   _ فقه و حقوق، شهید مطهری ، (مجموعه آثار)، قم - ایران، چاپ اول،  ج‌21، ص: 317


[5]   _ سفینة النجاة - ترجمه (فیض)؛ ص: 18


[6]   _ رساله استفتاءات (منتظرى)، ، 3 جلد، قم - ایران، اول، ج‌2، ص: 497

[7]   _ شرح دفتر دل ، حسن زاده آملی ، اوصاف انسان کامل

[8]   _ مبانی اخلاقی درقرآن کریم ، جوادی آملی