فرداعازم کربلایم !
قبله تمام عاشقان فداکاری وفضیلت.
سرزمین لب تشنگان . وادی معطر ِ شقایقهای بوستان « حسین منی وانامن من حسین » .
« سفینة النجاتِ » ی که دیدگان اشک آلود ساحل نشینان ِ « ثَقَلین » به لنگرهای آسمانی آن دوخته شده است .
سرزمین «مصباح الهدی » ، که گمگشتگان طریق تحیّر ، درتمام اعصار وقرون ، بامید روزنه های هدایت آن ، تلاطمهای سهمگین ناامیدی را پشت سرمیگذارند.
سرزمین فرات ؛ علقمه ، ولبها یی که تاامروز ازورای تاریخ ستم ، باعطش بیدادگران میسوزد.
سرزمین خیمه های نیم سوخته ، ضجه وفریادکودکان ، وبزرگترین تراژدی تاریخ که پیمان شکنان «ظَلوم وجَهول » ، سرمست ازشراب ِ « لاخبرٌجاء ولاوحیٌ نزل » آ نرارقم زدند.
سرزمین نوای سوزناک « نَی » و وَ ز ِ ش ِ زمهریر ِ « کرب » و «بلا» .
سرزمینی که دستهای پلید ِ زادگان « امییه » گلبوته های « زهرا (س) » را دریک ظهر تفتیده سربریدند و فرشتگان وبهشتیان رادرماتم گلبنهای رسالت ، تاابد سیه پوش کردند .
در « غاضریه » ، کشتی زمانشکن نوح(ع) به تلاطم افتاد ؛ و « عَظَمت، » درآنجا « ذبح » گشت ، وابراهیم (ع) درکنار بیت المعمور بر صفای خلوص ِمردان آن و طوافِ استقامت ِ زنان آن غبطه خورد .
فردامیروم !
میروم تا کام خشکیده ام راازشط وفا وصداقت سیراب نمایم .
میروم تاازنزدیک ، دورازچشم ام البنین ، برمزارآلاله هایش اشک بریزم .
میروم تا روی « تل زینبیه » بیاد « پیراهن کهنه یادگار مادر» ، گریه کنم .
میروم تا دربامداد فضیلت ، عطرسیب بهشتی رااز « گودی » رضای دوست ، استشمام نمایم .
میروم تادرشب جمعه « امانٌ من النار » « ام ابیها » رابشنوم .
میروم تا سربرآستان « حبیب » بسایم وازگوشه « شش گوشه » بگویم : اسلام علیکم یاانصاردین الله .
و
تو
ای سلاله سریر ولایت !
رانده شدگان بتورو می آورند ، بی پناهان بتو التجا دارند ، دستهای ازهمه جاکوتاه بتو چنگ زده اند ، قلبهای شکسته با مَرهم تو التیام می یابد ، زبانهای اَلکن بازمزم تو به صفای تکلم میرسد ...
من هم آمدم
باکوله باری ازامید . « انت کریم من اولاد الکرام ».