سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دوستان تو سه کسند و دشمنانت سه کس . امّا دوستان تو . دوست تو و دوست دوست تو و دشمن دشمن توست ، و دشمنانت : دشمن تو و دشمن دوست تو و دوست دشمن توست . [نهج البلاغه]


 هوش و دقت
کتاب: برداشتهایى از سیره امام خمینى (س)، ج 2، ص 355
نویسنده: غلامعلى رجائى
از همه بهتر درس را مى‏دانستند
یکى از دوستان همشاگردى امام مى‏گفت وقتى با ایشان از خمین به اراک آمدیم، استاد که درس مى‏گفت امام همین که گوش مى‏کردند کافى بود، نه مطالعه مى‏کردند و نه مباحثه، دیگران به سر و کله هم مى‏زدند که درس را یاد بگیرند ولى وقتى امام فردا وارد کلاس درس مى‏شدند از همه بهتر درس را مى‏دانستند.ایشان تا این حد داراى استعداد قوى و هوش و حافظه سرشار بودند. (2)

مى‏فهمم چى مى‏خواهى بگویى
از ژرف نگریهاى امام نه تنها در قبال رژیم شاه بلکه با هر فرد و شخص و گروه و دسته‏اى که با آنها برخورد مى‏کردند این بود که در اولین برخورد طرف را مى‏شناختند که چکاره است.من این را از شهید حاج آقا مصطفى شنیدم که نقل مى‏کردند که امام مى‏گوید وقتى گاهى کسى پیش من مى‏آید تا دهن باز مى‏کند، هنوز حرفش تمام نشده مى‏فهمم که این چى مى‏خواهد بگوید و چه نقشه‏اى دارد و چه نتیجه‏اى مى‏خواهد از این ملاقات با من بگیرد. (3)

آمده بود ما را با هم تطبیق کند
امام هوش و ذکاوت بى‏نظیرى داشتند.هنگامى که در قیطریه بودند روزى مرحوم لواسانى به دیدن ایشان آمدند.البته در آن ایام امام در حصر بودند و تعداد محدودى حق داشتند که با ایشان ملاقات کنند که یکى از آنها آقاى لواسانى بود.چون قیافه ایشان خیلى شبیه امام بود و تا آن روز رییس نگهبانها و مامورین ساواک ایشان را ندیده بودند پس از اینکه آقاى لواسانى آمدند، رییس نگهبانها پشت در اتاق آمد و اجازه خواست که خدمت امام رسیده دست ایشان را ببوسد، دست امام را که بوسید دو زانو جلوى در اتاق نشست، مقدارى به چهره امام نگاه کرد و مقدارى به چهره آقاى لواسانى و پس از چند دقیقه از اتاق بیرون رفت.امام فرمودند: «این شخص آمده بود که ما دو تا را با هم تطبیق کند.» بعد که تحقیق کردیم معلوم شد همین طور بوده است.چون اینها وقتى آقاى لواسانى را دیده بودند خیلى وحشت کرده و خیال کرده بودند که امام از منزل بیرون رفته است و الآن دارد برمى‏گردد و آن شخص آمده بود که این مطلب را تحقیق کند. (4)

حرفهایم را از بلندگوى صحن مى‏زنم
ماشینهاى شرکت واحد از تهران کماندوها را به قم آورده بودند.ساواکیها رسیده بودند و برنامه داشتند.روز دوم فروردین که مصادف با شهادت امام صادق (ع) بود دقیقا خاطرم هست که امام گوشه خانه نشسته بودند، مرحوم شهید مهدى عراقى آمد و در گوش امام سخنى گفت.امام پیغامى توسط جناب آقاى صادق خلخالى دادند و ایشان هم پیام امام را به همه ابلاغ کرد.در وسط مجلس ایادى ساواک شروع کردند به صلوات فرستادن.مرحوم حاج مهدى عراقى به امام فرمود آقا گمان مى‏کنم توطئه‏اى است. افراد ناشناسى در مجلس و محفل حاضرند، اینها ناآشنایند.امام آن جمله‏اى که توسط آقاى خلخالى پیغام داد من یادم است.بعدها از امام سؤال کردند که آن چه جمله‏اى بود که شما آنا فرمودید؟ فرمودند: «کانه خدا به من الهام کرد که این جمله را بگویم‏» و آن این بود که به اینها اعلام بکنید اگر کسى شعارى در این مجلس داد، حرکت مى‏کنم به طرف صحن مطهر و حرفهایم را از بلندگوى صحن مى‏زنم.امام‏فرمودند: «من آنا به ذهنم رسید این جمله را بگویم ساواکیها که چنین شنیدند مجلس را ترک کردند...عصر همان روز ماجراى مدرسه فیضیه واقع شد.امام فرمودند «ماموریتشان این بود که کشتار را در منزل انجام دهند و چون آقاى خلخالى پیغام مرا اعلام کرد مامورین تکلیفشان را نمى‏دانستند، لذا تا با تهران تماس گرفتند و جواب دریافت کردند.روضه منزل تمام شده بود، پس از آن به فکر افتادند که یک جاى دیگر حادثه به وجود آورند که آوردند» .یکى از مامورین بعدا گفته بود پس از پیام امام ما متحیر شدیم که شعار بدهیم یا نه، چون مى‏بایست از تهران کسب تکلیف مى‏کردیم. (5)

با هوشیارى امام توطئه شاه خنثى شد
قبل از واقعه پانزده خرداد 42 که رژیم شاه به دنبال بهانه‏هایى براى پرونده‏سازى علیه امام مى‏گشت‏شخصى که خود را دیپلمات در لبنان معرفى مى‏کرد با وساطت‏یک روحانى ایرانى با امام ملاقات کرد و اظهار داشت که از طرف جمال عبد الناصر مامورم که مراتب سپاسگزارى و قدردانى ایشان را از مبارزاتى که بر علیه اسرائیل در ایران به عمل مى‏آورید به حضور شما ابلاغ نمایم.ضمنا به حضور شما عرض مى‏کنم که رییس جمهور جمال عبد الناصر آماده‏اند هر گونه کمک و مساعدتى که در این راه بدان نیازمند مى‏باشید اعم از پول و اسلحه و غیره در اختیار شما قرار دهند و شما را در ادامه این راه مقدس تا رسیدن به پیروزى یارى دهند. امام پاسخ دادند مبارزات ما مربوط به امور داخلى کشور ماست و در انجام و ادامه آن به هیچ گونه مساعدت و دخالت دیگران نیازى نیست.بعدها بود که امام در زندان متوجه شدند شخصى که خود را دیپلمات مصرى معرفى کرده بود فرستاده رژیم شاه بود که بدین وسیله مى‏خواست‏بهانه‏اى علیه امام به دست‏بیاورد که با هوشیارى امام توطئه آنها عقیم ماند. (6)

ما جاى خلوتى نداریم
امام هرگز هیچ یک از مقامات را در جاى خلوت به حضور نمى‏پذیرفتند.ایشان در این موقع مى‏فرمودند ما جاى خلوتى نداریم.

این مطلب بدان جهت‏بود که آنان نتوانند با توجه به اینکه ملاقاتشان با امام خصوصى بوده است مطالبى را بر خلاف اظهار کنند و چند نفر شاهد صحبتهاى آنان با امام باشند. (7)

واى به وقتى که پولى گرفته شود
متولى آستانه مقدسه قم آقاى حاج سید ابو الفضل مصباح، معروف به تولیت، به خاطر طرفدارى از امام، از تولیت آستانه حضرت معصومه (س) برکنار شد.او که از افراد متمول بود، در پاریس خدمت امام رسید و عرض کرد من 86 میلیون تومان پول دارم و قصد دارم آن را به شما تقدیم کنم، چون آخر عمر من است.ظاهرا کسى او را تشویق به این کار کرده بود تا امام بتوانند میزان شهریه طلاب را افزایش دهند، این مبلغ‏در آن ایام بسیار قابل توجه و کارساز بود، ولى امام آن را نپذیرفتند و از وى تشکر کردند، من با تعجب به امام عرض کردم چرا نپذیرفتید؟ امام فرمودند: «ما که پولى از سرمایه‏دارها نگرفته‏ایم ما و نهضت ما را متهم مى‏کنند که اینها با پولدارها و زمیندارها مرتبطند، واى به وقتى که پولى از آنها گرفته شود!» ضمنا بعد از پیروزى انقلاب اسلامى هر گاه فردى مبلغى قابل توجه مى‏آورد امام نمى‏پذیرفتند و مى‏فرمودند اینها وجوه شرعى (حقوق الله و حقوق الناس) خود را پرداخت نکرده‏اند و بدین وسیله مى‏خواهند از حساب شرعى فرار کنند. (8)

فهمیدم مصطفى را گرفته‏اند
29 آذرماه 43 که مرحوم آیت الله خوانسارى وارد اسلامبول شدند تا با امام دیدار کنند ساواک از دیدار ایشان با امام چنین گزارش داد: سپس صحبت‏خانواده خمینى به میان آمد.و خوانسارى از طرف خانواده ایشان سلام رسانده و سلامتى آنها را اعلام داشت. خمینى از پسر خود مصطفى سؤال کرد، آقاى خوانسارى گفت: در تهران است.مجددا خمینى گفت: مى‏دانم در تهران است.ولى در کجاى تهران؟ خوانسارى اظهار داشت مگر شما از دستگیرى ایشان با اطلاع هستید؟ خمینى گفت: چندى پیش با وافقت‏سازمان، نامه‏اى به خانواده‏ام نوشتم، در جواب نوشته بودند آقا مصطفى فعلا استراحت مى‏کند.در نتیجه فهمیدم که او را دستگیر کرده‏اند» . (9)

سماورى را کنار خود قرار دادند
هنگام آزادى امام از منزل تحت محاصره در قیطریه تهران و سوار شدن ایشان به اتومبیل براى بازگشت‏به قم سرهنگ مولوى معاون ساواک تهران تصمیم و اصرار داشت در اتومبیل کنار امام نشسته و در انظار چنین وانمود کند که اختلافات پایان یافته است، ولى امام با زیرکى خاصى که داشتند اجازه ندادند و با بى‏اعتنایى، سماورى را با خودبرداشته و در کنار خویش قرار دادند. (10)

مى‏خواستید نشان بدهید چنین جایى هست
وقتى امام را به تهران بردند مدت نوزده روز در یک محلى نگه داشتند.سپس به مدت 24 ساعت‏به یک سلول انفرادى بردند.بعدها امام مى‏فرمودند طول آن اتاق چهار قدم و نیم بود و من سه تا نیم ساعت طبق روال همه روزه‏ام در آنجا قدم زدم.بعد از آن امام را به منزلى بردند که یک اتاق و یک حیاط کوچک و حوضچه‏اى داشت وقتى پاکروان معدوم خدمت امام آمد و گفت: «مى‏بخشید چون اینجا آماده نبود دیشب در آن سلول شما را نگه داشتیم‏» .امام به او فرمودند: «نه خیر، شما مى‏خواستید به ما نشان بدهید که همچون جایى هم هست‏» . (11)

نمى‏خواستید بین جمعیت‏باشم
یک روز امام مساله رفتنشان به ترکیه را چنین نقل مى‏کردند: «مرا مستقیم آوردند تا فرودگاه.هواپیما آمده بود.داخل هواپیما که رفتیم دیدیم که یک قسمت را پتو انداخته‏اند و تا اندازه‏اى براى نشستن منظمش کرده‏اند.معلوم شد که این هواپیما بارى است. آنها گفتند چون هواپیماى مسافربرى آماده نبود ما خواستیم شما را با این هواپیما ببریم تا این کار به سرعت انجام شود.من گفتم نه خیر، به خاطر اینکه نمى‏خواستید من در میان جمعیت‏باشم که بروم‏» . (12)

ما بیش از این تفنگ داریم
در روزهاى اول جنگ یک روز خدمت امام بودم به من گفتند: «ما چند تفنگ داریم؟ شما تحقیق کنید و به من بگویید» .من آمدم فورا همه برادران فرمانده را جمع کردم و گفتم امام گفتند مشخصا به ایشان بگوییم ما چند تا تفنگ داریم.اینها گفتند باشد و فورى به همه جا ابلاغ شد به نیروى زمینى، هوایى، ژاندارمرى و غیره.دیدم یک عددى را به من گفتند که اگر این عدد را به شما بگویم از تعجب خنده‏تان مى‏گیرد که ما فقط این قدر تفنگ داشته باشیم.

من هم قبول کردم چون به نظر عدد زیادى بود.هنوز روزهاى اول جنگ بود.ما که درست‏سلاح و مهمات و آدم و جنگ و اینها را آزمایش نکرده بودیم برایمان خیلى زیاد بود.مثلا آمار موجودى را چندین هزار تفنگ اعلام کردند.من رفتم خدمت امام و گفتم که آقا این فهرست تفنگهاست، این قدر در نیروى زمینى و این قدر در نیروى هوایى و دریایى و غیره و کل آمار را براى امام خواندم. ایشان یک تاملى کردند و با یک لحن خاطر جمعى گفتند: «خیلى بیش از اینهاست.» من تعجب کردم که امام چطور با این نفس گرم مى‏گویند خیلى بیش از اینهاست.

بعد امام از حرف تفنگ خارج شدند و گفتند، «این را بدانید، اسلحه و مهماتى که در این کشور ذخیره شده از پیش، براى مقابله با قدرتى مثل روسیه تهیه‏شده و خیلى بیش از این حرفها ما سلاح و مهمات داریم.بروید بگردید تا پیدا کنید» . (13)

مقصود آنها از امام من نیستم
یادم هست اوایل سال 58 بود و امام در قم تشریف داشتند.روزهاى سراسر تلخ و شیرینى بود.تلخ بود زیرا هنوز گروهکها، روشنفکران لیبرال، متعصبهاى قومى، سلطنت طلبها بودند و هر لحظه به بهانه‏اى خودى نشان داده و ادعاى ارث و میراث مى‏کردند.در آن روز من به همراه والد معظم به قم براى زیارت حضرت معصومه (س) و امام رفته بودیم.از اوایل صبح گروهى از مردم که اکثرا آذرى بودند به هواخواهى و طرفدارى از آقاى شریعتمدارى دست‏به تظاهرات زده و در قم رفت و آمد مى‏کردند. رفته رفته بر تعداد آنها افزوده شد تا نزدیکیهاى ظهر بود که گروهى در حدود دو هزار نفر در حالى که تعدادى از آنها چوب به دست داشتند به سوى حرم حضرت روانه شدند و ظاهرا مى‏خواستند در دار التبلیغ تجمع نمایند.اذان ظهر که شد امام طبق معمول مشغول نماز شدند.چند دقیقه بعد یکى از برادران بزرگوار دفتر امام که به نظرم مى‏رسد جناب حجة الاسلام صانعى بودند، در اندرون را زده و مى‏خواستند مطلبى را به عرض امام برسانند.ترجیح دادند که بنده مطلب را به آقا عرض کنم.ایشان گفت که به آقا بگویید تظاهرات کنندگان اکثرا دور و بر دار التبلیغ جمع هستند و از بلند گوى دار التبلیغ اعلام مى‏کنند که اگر امام بفرمایند ما به خانه‏هایمان خواهیم رفت، ببینید آقا موافق هستند که ما اجازه ایشان را اعلام کنیم؟ من عین این مطلب را خدمت‏حضرتشان عرض کردم، آقا مشغول تعقیبات نماز بودند، به من فرمودند: «مقصود از امام من نیستم، اجازه لازم نیست.» من عین همین جمله را خدمت جناب آقاى صانعى عرض کردم.ایشان مى‏خواستند از پاسخ داده شده بیشتر اطمینان کنند، خودشان آمدند.امام هنوز مشغول نماز عصر نشده بودند.آقاى صانعى مجددا سؤال را مطرح کردند.آقا فرمودند: «گفتم مقصود از امام من‏نیستم.» من و ایشان برگشتیم.شاید دو دقیقه نشده بود که ناگاه از بلندگوى دارالتبلیغ اعلام شد که: «امام شریعتمدارى فرمودند به خانه‏هایتان برگردید، اجر همه شما با خدا.»

تازه ما فهمیدیم که امام چه فرموده بودند. (14)

گم شده من کجاست؟
یک مورد از کرامات مربوط به چند نفرى است که ادعاى عرفان داشتند و اذعان مى‏کردند با امام زمان (عج) ارتباط دارند.برخى از مسؤولین مملکت پس از شنیدن این ماجرا معتقد بودند باید این قضیه روشن شود اگر اینها ادعاى دروغ مى‏کنند موضوع گفته شود تا کسى به انحراف و یا اشتباه نیفتد.با وساطت دو تن از مسؤولین کشور به این چند نفر اجازه ملاقات با امام داده شد، ایشان در همان وهله اول پى به ریاکارى آنان بردند و با اشرافى که داشتند، براى روشن شدن موضوع براى دیگران، از آنها سه سؤال کردند و فرمودند که اگر شما با امام زمان (عج) ارتباط دارید پاسخ این سؤالات را از حضرت گرفته و براى من بیاورید.

اولا: از حضرت سؤال کنید که این عکسى که من در منزل دارم و عکس مورد علاقه من نیز مى‏باشد، تصویر کیست؟

ثانیا: از حضرت بپرسید رابطه حادث با قدیم (یک مساله علمى است) چیست؟

ثالثا: من چیزى گم کرده‏ام، مدتهاست که دنبالش مى‏کردم، از حضرت بپرسید گم شده من کجاست؟

آن افراد که ادعاى ارتباط با امام زمان (عج) را داشتند پس از مدتى از پاسخگویى به سؤالات امام اظهار عجز کردند و مشخص شد که افراد صالحى نبوده‏اند. (15)

مهدى هاشمى دروغ مى‏گوید
در پیگیرى قضیه مساله مهدى هاشمى خدمت امام رسیدم و ضمن ارایه گزارش مختصرى از موضوع، نوار اعترافات او را تقدیم ایشان کردم، فرمودند: «اگر این نوار را براى آقاى منتظرى بگذارید باز هم قبول نخواهد کرد که اینها واقعیت دارد.خواهد گفت که این اعترافات را در اثر فشار شکنجه از او گرفته‏اید!» در آن جلسه به امام عرض کردم: «تا امروز حتى یک ضربه شلاق هم به او زده نشده است.بعدها شنیدم که امام نوار مذکور را دو یا سه بار تماشا کردند.نکته جالب، واکنش ایشان نسبت‏به قسمتهاى پایانى نوار بود.گفتنى است که مهدى هاشمى در پایان مصاحبه، با گریه و زارى، اظهار پشیمانى و درخواست‏بخشش کرده بود.امام در این مورد فرمودند: «فریب نخورید، او دروغ مى‏گوید، حرکات او واقعیت ندارد.»

ما در آن هنگام نمى‏توانستیم معناى این جمله امام را، که حاکى از نهایت ذکاوت و بصیرت ایشان بود، به درستى درک کنیم.اما حوادث آینده و از جمله اعترافات بعدى متهم ثابت کرد که گریه او به راستى براى فریب مسؤولان و جلوگیرى از پرداختن به حوادث مهمتر بوده است. (16)

پس از شصت‏سال انگار تازه مطلب را نوشته‏اند
ضمن استنساخ کتاب «شرح فصوص‏» و مراجعه‏هاى مکرر به محضر امام، در مورد آن، متوجه شدم که على رغم گذشت نزدیک به شصت‏سال از زمان تالیف مزبور وپویایى مداوم و متصاعد حضرتشان در تمام زمینه‏هاى معنوى و علمى، همچنان به دریافتهاى علمیشان در آن زمان، پا برجا و استوار بودند.به طورى که گویى در همان اول خط، به آخر خط رسیده بودند.در حالى که معمولا افراد، هنگامى که در بسیارى از علوم به نتیجه‏اى مى‏رسند اگر حول همان موضوع و در مسیر همان مطلب، به تحقیق خود ادامه دهند، چه بسا نسبت‏به دریافت قبلى به تجدید نظر و اصلاح و حتى به خلاف آن برسند.

نکته دیگر آن که در دهها موردى که در طى بازنویسى از محضرشان سؤال کردم، گویى لحظه‏اى پیش، قلمشان را از تحریر مطلب مورد سؤال به زمین گذاشته بودند.فى الحال جواب مى‏دادند که این نشانه حضور ذهن و عدم فراموشى مطلب، بعد از گذشت نزدیک به شصت‏سال بود، به گونه‏اى که انگار تمام مفاهیم از کف دست‏برایشان روشن‏تر بود. (17)

چطور است فلانى خودش اینجاست؟
در ایامى که به نجف مشرف شده بودم حاج احمد آقا به من گفت اطلاعیه‏اى از ایران به امام رسیده که زیر آن را جمعى از علما امضا کرده‏اند و نام شما هم هست امام وقتى نام شما را زیر اعلامیه دیده‏اند فرموده‏اند چطور است که فلانى خودش در اینجاست و همزمان زیر اعلامیه‏اى را در ایران امضا کرده است که من عرض کردم به آقایان وکالت داده‏ام در این موارد نام مرا هم بنویسند. (18)

نامه را برگردان
یک روز امام در حال وضو گرفتن بودند که دفتر به من نامه‏اى دادند به ایشان بدهم امضا کند، فرمودند: چه کارى دارى؟ مطلب را گفتم.فرمودند صبر کن.پس از اتمام وضو دستشان را خشک کرده نامه را گرفته مطالعه کردند و به من برگرداندند و فرمودند نامه را برگردان و بگو غلط املایى دارد رفع کنید تا امضا کنم.نامه را که مطالعه کردم‏دیدم یک کلمه را به جاى اینکه با (غین) بنویسند با (قاف) نوشته‏اند ایشان تا این حد دقت در کارها داشتند. (19)

لفظ مفتى‏ها را حذف کنند
یکى از خصوصیات بارز امام دقت ایشان است‏به صحبتهایى که در محضر ایشان مى‏شود در صورتى که ما غالبا به حرف زدن طرف مقابلمان نگاه مى‏کنیم و اگر یک شخصیت علمى و یا معنوى خاصى بود معمولا خوب گوش مى‏دهیم ولى اگر فردى معمولى بود یا بچه کوچکى بود ممکن است آن دقت لازم را نکنیم ولى امام اینطورى نبودند.چه در گوش دادن به مطالبى که حضورا خدمت ایشان مطرح مى‏شد و چه در سخنرانیهایى که از رادیو پخش مى‏شد و چه گزارشهایى که در حسینیه به صورت سخنرانى مطرح مى‏شد، چه آیات قرآن و یا سرودى که خوانده مى‏شد به دقت گوش مى‏کردند و اگر نکته‏اى را لازم مى‏دیدند تذکر مى‏دادند.یک روز عده‏اى از فرزندان شهداى کاشمر در جمع خانواده‏هاى شهدا خدمت ایشان آمدند و سرودى داشتند.خدمت امام عرض کردم آقا اینها سرودى دارند که اگر اجازه بفرمایید قرائت کنند.امام اجازه فرمودند که برنامه انجام شود.ملاقات که تمام شد امام به اتاقشان رفتند و من هم در دفتر نشسته بودم که متوجه شدم امام زنگ زدند و مرا خواستند.من تعجب کردم که چه مطلبى است چون من الآن خدمت ایشان بودم و چیزى به من نفرمودند.تا خدمت ایشان رسیدم فرمود: آقاى کروبى بگویید در این سرودى که خوانده شد آن لفظ مفتى‏ها را حذف کنند.متن سرود خطاب به امام بود که تو فرعونها و قارونها را از بین بردى و در یک جایى به امام گفته بودند که تو رسواگر و افشا کننده مفتى‏ها هستى (یعنى کسانى که در دربارهاى حکومتهاى جابر و ستمگر به نفع ظالمان و علیه مردم فتواى دینى ناحق مى‏دهند) من عرض کردم آقا به هر حال این واقعیت دارد.فرمودند باشد ولى چون لفظ مفتى کلى و عمومى است و بقیه مفتى‏هاى غیر وابسته را هم شامل مى‏شود آن را از سرود حذف کنید. (20)

داخل این حوض باید چیزى باشد
بچه‏هاى امام جمعه وقت همدان جزو منافقین بودند.من به عنوان اینکه باید حرمت ایشان حفظ مى‏شد شخصا به خانه‏اش رفتم تا به او تذکر داده از برنامه‏هاى بچه‏هایش او را مطلع کنم.حین صحبت احساس عدم امنیت کردم، حدس مى‏زدم کس دیگرى هم گوش مى‏دهد به روى خودم نیاوردم صحبتهایم را جمع کرده و گفتم فردا براى ادامه صحبت مى‏آیم.سپس بیرون آمدم و بدون سر و صدا در اتاق پایین را باز کردم، دیدم خانم امام جمعه یک آیفن و ضبط صوت کنار هم گذاشته و حرفهاى ما را براى پسرانش ضبط مى‏کند.ضبط صوت را از او گرفتم و به سپاه بردم.تا من ضبط صوت و آیفن را برداشتم به سپاه بیایم که ناگاه امام جمعه از پله‏ها پایین آمد و گفت: «خانم دباغ! مگر شما هنوز اینجایید؟»

گفتم: «بله آقا! آمده‏ام شبکه جاسوسى خانم شما را به هم بزنم.»

حاج آقا گفت: «این چه حرفى است؟»

گفتم: «ایشان ضبط صوت و آیفون گذاشته و حرفهاى ما را ضبط کرده‏اند.»

امام جمعه گفت: «در اتاق بالا که بلندگو نیست.»

گفتم: «زیر تشک یا عباى شما مخفى کرده‏اند.»

این حرف به او برخورد و با من جر و بحث را شروع کرد.من نیز ضبط صوت و آیفون را برداشته و به سپاه آمدم.بعد از این اتفاق خدمت امام رسیدم و تمام جریانات را براى ایشان تعریف و سپس اسناد و مدارک را ارایه کردم.امام فرمودند:

هر طورى که مى‏دانید عمل کنید، لیکن انقلاب هم حفظ شود.

من از این برخورد امام فهمیدم که هر کس جلوى انقلاب بایستد، ایشان او را کنار خواهند زد، هر چند روحانى یا صاحب منصبى باشد.

زمانى که حضرت امام درباره آقاى منتظرى فرمودند: عکسهاى ایشان را از اماکن دولتى پایین بیاورید، خیلى‏ها مى‏گفتند: «بار اول است که امام این گونه عمل مى‏کند» در حالى که ایشان قبل از آن نیز با چنین اشخاصى برخورد کرده بودند.به هر حال پس از دستور ایشان، جریان پیگیرى شد و خانه امام جمعه را اشغال کردیم.در آنجا در زیرزمین خانه، حوضى وجود داشت که روى آن پوشیده بود.امام در این مورد فرمودند: داخل این حوض باید چیزى باشد که روى آن را پوشانده‏اند.وقتى که حوض را کندند، چهل قبضه تفنگ ژ - 3 و مقدار زیادى کلت و نارنجک از داخل آن کشف شد. (21)

همان که سعیدى در نامه‏هایش اسم مى‏برد
در نجف وقتى خدمت امام عرض کردم «دباغ هستم‏» فرمودند: همان دباغ که شهید سعیدى در نامه‏هایش اسم مى‏برد؟

این دقت امام قابل ملاحظه است من در سال 47- 48 از ایشان فتواهایى خواسته بودم.وقتى خدمت ایشان رسیدم سال 53 بود. شما عنایت کنید چند سال فاصله است آن همه کار و مشغله نتوانسته بود این مطلب را از خاطر امام ببرد که خانمى به اسم دباغ در نامه‏هاى شهید سعیدى مطرح بوده است. (22)

اگر من تایید کنم
زمانى بود که من اصرار داشتم امام بر کتاب حجاب مرحوم شهید مطهرى تقریظى‏بنویسند تا معلوم شود این کتاب مورد تایید ایشان است و به این ترتیب در جامعه خوب جا بیفتد.ولى امام با نظر من مخالف بودند و فرمودند: اگر من تایید کنم کسانى که ایشان را تخطئه مى‏کنند فعالتر مى‏شوند و مساله جنبه سیاسى پیدا مى‏کند. (23)

شما نزدیک من نشوید
یک روز یکى از خبرنگاران خارجى به من گفت ما از رابطه امام با خانمها چون عکس یا فیلمى در اختیار نداریم (چون امام براى سوء استفاده‏هاى احتمالى اجازه نمى‏دادند وقتى خانمى نزدیک ایشان است عکس یا فیلمى برداشته شود) خوب است وقتى امام از چادر خارج مى‏شوند شما به عنوان اینکه مى‏خواهید سؤالى از ایشان بکنید دنبالشان حرکت کنید تا ما بتوانیم فیلم تهیه کنیم تا با کمک این فیلم ثابت کنیم که در این جا وضع خانمها چطور است و امام با خانمها بر خلاف تبلیغات غرب مخالفتى ندارند.تا امام از چادر بیرون آمدند و من نزدیک رفتم سؤالى از ایشان بکنم با دستشان اشاره‏اى کردند که نزدیک من نشوید و از کنار من حرکت کنید بعد که وارد اتاق شدم، با لحن مهربانى به من فرمودند: این سؤالى را که در راه از من کردید کسى یاد شما داده بود؟ گفتم بله آقا.فرمودند: باید اول به من مى‏گفتید من راهنماییتان مى‏کردم چون ممکن است اینها آدمهاى مغرضى باشند و بخواهند بعدها مشکل ایجاد کنند.بعدها حدس امام درست درآمد و متوجه شدم که آن خانم عوضى از کار درآمد.دو روز بعد آقاى اشراقى آمدند و عکسى را نشان دادند که یک عکاس وقتى من در را پشت‏سر امام مى‏بستم با ظرافت‏خاصى عکسى از من و امام گرفته بود.امام آن عکس را به آقاى اشراقى داده و فرموده بودند که عکس را به من بدهند.شاید ایشان مى‏دانست که من مثل آقایان دلم مى‏خواست عکسى با ایشان داشته باشم. (24)

شما هم باز نکنید
دو نفر از طرف رهبر فلسطینى‏ها (یاسر عرفات) که در آن زمان مهم بود به پاریس آمدند و براى امام پیامى داشتند.وقت ملاقاتى خواستند که به آنها داده شد و امام آنها را پذیرفتند.در این موارد که ما نسبت‏به ملاقات کننده‏ها اطمینان صد در صد نداشتیم چند نفرى در جلسه با امام مى‏نشستیم آنها پیامشان را به عربى فصیح به امام عرض کردند و امام هم جواب آنها را دادند وقتى بلند شدند که بیرون بیایند پاکت‏بزرگى را که همراهشان بود جلوى امام گذاشتند و گفتند مطالب ما در این پاکت است.از اتاق که خارج شدند به امام عرض کردم آقا ما اینها را نمى‏شناختیم و اطمینانى به اینها نداریم.امام فرمودند: من خودم هم به اینها شک کردم.گفتم پس اگر شما هم شک کرده‏اید این پاکت را باز نکنید، اجازه بدهید من ببرم بیرون و آنجا باز کنم.امام فرمودند: خیر شما هم باز نکنید.کسى اینجا هست که این پاکتها را باز کند (در آن موقع که کسى به مسایل حفاظتى توجه نداشت که مثلا ممکن است‏بمبى در کتابى بگذارند و بیاورند) .ایشان به یک نفر از خواهران انقلابى که خودش را براى این کارها داوطلب کرده بود مسؤولیت این کار را محول کرده بودند او به امام عرض کرده بود براى جلوگیرى از خطر علیه شما من حاضر هستم که این بسته‏ها را به محلى دور از اقامت‏شما ببرم و باز کنم که اگر خطرى بود متوجه من بشود و من جانم را فداى شما کنم. (25)

شما خیالتان راحت‏باشد
یک روز نزدیک مغرب در نوفل لوشاتو به من گفتند کسى در میان جمعیت ملاقات کننده با امام آمده و مشکوک است.از بدو ورود او به محل اقامت امام این خبر دهن به دهن گشت.من به آقاى محتشمى گفتم مطلب چیست که مى‏گویند گفت کسى آمده که مورد شک برادران است.او در نماز شرکت کرد.نماز که تمام شد همان آدم مشکوک آمد گفت مى‏خواهم خدمت امام برسم به امام عرض کردم فرمود بیاید به دلیل این که مورد مشکوک بود به آقاى محتشمى اشاره کردم و هر دوى ما در اتاق ملاقات نشستیم آن فرد وارد اتاق امام که شد به مجرد وارد شدن تا چشمش به امام افتاد دست امام را دردست‏خود گرفت و سرش را روى زانوى امام گذاشت و بدون اغراق ده دقیقه سرش را بلند نکرد گریه مى‏کرد هر چه امام شانه او را مى‏گرفتند و بلند مى‏کردند فایده نداشت و گریه مى‏کرد وقتى گریه او تمام شد دست در جیب خود کرد و یک بسته اسکناس درآورد و نزد امام گذاشت و بى‏آنکه صحبتى بکند رفت.من و آقاى محتشمى از این پیشداورى و سوء ظن خودمان خیلى خجالت کشیدیم و گفتیم زود جلسه را ترک کنیم.تا آمدیم جلسه را ترک کنیم امام ما را صدا زده و فرمودند: شما این را بدانید که از بازار تهران کسى نمى‏آید اینجا و بخواهد مرا بکشد.شما خیالتان راحت‏باشد و این آدم بازارى تهرانى بود البته ما به امام نگفته بودیم او فرد مشکوکى است ولى امام به صرف نشستن ما در اتاق به هنگام ملاقات متوجه این ذهنیت ما شدند تا امام این را فرمودند عرض کردیم آقا از بس گفته بودند که این فرد مشکوک است ناچار شدیم در ملاقاتش با شما حاضر باشیم. (26)

پى‏نوشت‏ها:

1.حجة الاسلام و المسلمین مسعودى - خمینى - سخنرانى در جبهه جنوب.

2.حجة الاسلام و المسلمین مسعودى خمینى - سخنرانى در جبهه جنوب.

3.حجة الاسلام و المسلمین سید حمید روحانى - سرگذشتهاى ویژه از زندگى امام خمینى - ج 1.

4.محمود بروجردى - ماخذ پیشین - ج 3.

5.دکتر محمود بروجردى - ندا - ش 1.

6.شاهد بانوان - اسفند 70.

7.حجة الاسلام سید حسین عادلى - اطلاعات هفتگى - ش 2442.

8.حجة الاسلام و المسلمین سید احمد خمینى - کوثر - ج 1.

9.حجة الاسلام و المسلمین سید حمید روحانى - تحلیلى از نهضت امام خمینى - ج 2.

1.کوثر - ج 1.

10 و 11.دکتر محمود بروجردى - سرگذشتهاى ویژه از زندگى امام خمینى - ج 3.

12.آیت الله خامنه‏اى - روزنامه جمهورى اسلامى - 3/7/62.مقام معظم رهبرى در آغاز جنگ نماینده امام در شوراى عالى دفاع بودند.

13.على ثقفى - برادر همسر امام.

14.حجة الاسلام و المسلمین آشتیانى - مرزداران - ش 86.

15.حجة الاسلام و المسلمین رى شهرى - خاطرات سیاسى.

16.حجة الاسلام و المسلمین رحیمیان.

17.حجة الاسلام و المسلمین موحدى کرمانى.

18.سید رحیم میریان.

19.حجة الاسلام و المسلمین مهدى کروبى.

20 و 21.مرضیه حدیده‏چى.

22.محسن رفیق دوست.

23.حجة الاسلام و المسلمین سید محمود دعایى.

24.مرضیه حدیده‏چى.

25.حجة الاسلام و المسلمین فردوسى پور.

26.پیشین.