ادب امام
یکی از نزدیکان امام خمینی (ره) می گوید: اگر ما بدون توجه قرآن را روی زمین می گذاشتیم، امام آن را بر می داشت و می فرمود: قرآن نباید روی زمین بماند.
امام امت رحمه الله علیه وقت تلاوت قرآن و ذکر مصیبت اهل بیت علیهم السلام روی زمین می نشست.
روز 12 بهمن 1357 هنگامی که امام از هواپیما پیاده شد، به هیچ وجه حاضر نشد جلوتر از برادر بزرگش راه برود.
امام با همه محترمانه برخورد می کردند، در دوران زندگیشان من تاکنون ندیدم یک مرتبه یک کسی را بلند صدا کند، اسم کارگرشان را هم سبک صدا نمی زند و با احترام نام می بردند.
احترام به نام محمد و علی
امام در پاریس می خواستند کفش بپوشند، پایشان را که بلند کردند تا روی روزنامه بگذارند، سئوال کردند : مثل اینکه این روزنامه های ایرانی هستند؟ عرض کردند: بله آقای ، ولی این صفحه آگهی هاست. با این حال پایشان را روی روزنامه نگذاشتند و برگشتند و فرمودند: شاید یک اسم محمد یا علی در اینها باشد.
گریه امام
یکی از حالات عرفانی امام نسبت به دعا و توسل است. در نوفل لوشاتو شاهد بودیم ، شب عاشورا بعد از اینکه نماز تمام می شد می فرمودند: کسی هست که روضه بخواند؟ یکی از برادرها بلند می شود و روضه می خواند و ناظر بودیم که امام دستمالشان را در آوردند و شروع به گریه کردن می کنند و واقعا انسان در مقابل این روح خالص شده از گفتن هر کلام و تفسیری عاجز می شود.
امام خمینى(ره) در محضر معصومان علیهم السلام
سید عباس رفیعىپور
سخن از پروانههایى است که گرد شمع وجود امام جمع شدند و ازگرمى ولایت و پرتو انوار خورشید درخشان حضرتش بهرهها بردند واز یار سفرکرده و خاطرات جاودان پیوندش با ساحت مقدس عترت سخنگفتند تا همه نسلها با پیروى از حضرتش در شمار ارادتمنداناهلبیت: جاى گیرند. در اینبخش به فرازهایى از آن خاطرات اشارهمىشود. باشد تا از سیره عملى این اسوه علم و عمل جرعهاىبرگیریم و مشعلى فرا روى نسل جوان بر افروزیم. انشاءالله.
زیارت امام رضا(ع)
آقاى سیدحمید روحانى مىگوید:
یکى از علما براى من نقل مىکرد که یک سال تابستان به اتفاقامام و چندتن دیگر از روحانیون به مشهد مشرف شدیم و خانهدربستى گرفتیم. برنامه ما چنین بود که بعد از ظهرها، پس ازیکى دو ساعت استراحت، از خواب بلند مىشدیم و به طور دستهجمعىروانه حرم مطهر مىشدیم و پس از زیارت و نماز و دعا به خانهمراجعت و در ایوان باصفایى که در آن خانه بود، مىنشستیم و چاىمىخوردیم. برنامه امام این بود که با جمع به حرم مىآمدند، ولىدعا و زیارتشان را خیلى مختصر مىکردند و تنها به منزلبرمىگشتند; و آن ایوان را آب و جارو مىکردند، فرش پهنمىکردند، سماور را روشن مىکردند و چاى را آماده مىساختند; ووقتىکه ما از حرم باز مىگشتیم، براى ما چاى مىریختند.
یک روز من از ایشان سوال کردم که این چه کاریه، زیارت و دعارا به خاطر آنکه براى رفقا چاى درست کنید مختصر مىکنید و باعجله به منزل باز مىگردید؟ امام در جواب فرمودند: من ثواب اینکار را کمتر از آن زیارت و دعا نمىدانم.
زیارت قبر حضرت على(ع)
آقاى سید حمید روحانى مىنویسد:
امام در آن حدود پانزده سالى که در نجف مىزیستند، جز در موارداستثنایى، هر شب ساعت 3 بعد از نصف شب در کنار قبر حضرتعلى(ع) بودند; و حتى وقتى حکومت نظامى اعلام مىشد و رفت و آمددر خیابانها ممنوع بود، به پشتبام مىرفت و از دور امام خود رازیارت مىکرد.
زیارت مرقد مطهر امام حسین(ع)
آقاى سید حمید روحانى مىنویسد:
«... در اغلب ایام زیارتى در کنار قبر امام حسین(ع) بودند،در دهه عاشورا هر روز زیارت عاشوراى معروفه را با صدمرتبه سلامو صدمرتبه لعن مىخواندند.» 2مرحوم آقاى املائى مىفرمود:2 روزىدر حرم مطهر امام حسین(ع) امام خمینى را دیدم که در میانانبوه زوار گیر کرده و قدمىنمىتواند پیش بگذارد. به جلو دویدهبه کنار زدن مردم و بازکردن راه پرداختم. امام با تعرض و تغیرمرا منع مىکردند. ومن بىتوجه به منع ایشان به کار خود ادامهمىدادم. یکباره متوجه شدم که امام از مسیرى که من براى ایشانبازکردهام نیامده و تغییر مسیر داده، در لابه لاى جمعیتبه راهخود ادامه مىدهد.
انس باحرم مطهر امیر المؤمنین(ع)
آقاى سید حمید روحانى مىگوید:
در سحرگاه وحشتزاى آخرین شبى که امام در نجف بودند، خدمت امامرسیدم که دستور العملى از ایشان بگیرم.
یک حالت تاثرى به من دست داده بود از اینکه مىدیدم ایشان نجفرا ترک مىکنند; و او پس از خدا و حرم مطهر امیرالمومنین(ع)تنها پناهگاه ما بود.
عرض کردم: آقا، نمىشود از این سفر صرفنظر کنید؟! شما الاندارید تشریف مىبرید کویت و آنجا جاى امنى نیست، سوریه جاىامنى نیست، ایران وضعش آنچنان است; کجا مىخواهید بروید؟! امامفرمودند: «ناگزیر از اینجا باید بروم.» سپس فرمودند: «مندر اینجا با حرم مطهر امیرالمومنین ماءنوس بودم.»
نحوه تشرف امام به حرم مطهر حضرت على(ع)
آقاى سید حمید روحانى در این باره مىنویسد:
در تشرف امام خمینى به حرم مطهر امیرالمومنین(ع) با آن آدابخاص زیارت آن حضرت، باز شایان توجه است:
باکمال ادب و متانت اذن دخول مىخواندند. سپس از طرف پایینپاوارد حرم مىشدند و مقید بودند که از بالاى سرمطهر حضرتامیرالمومنین(ع) عبور نکنند. چنانکه در روایات وارد شدهاست. و هنگامى که مقابل ضریح مطهر مىرسیدند، زیارت امینالله یا زیارت دیگرى را بانهایت اخلاص مىخواندند، بعد دوبارهبه طرف پایینپا بر مىگشتند و در گوشهاى از حرم نماز، زیارت،دعا نشسته مىخواندند; باز دو رکعت نماز و سپس بلند مىشدند وبا رعایت آداب و اخلاص تمام از حرم مطهر خارج مىشدند.
زیارتهاى امام(ره)
آقاى محمد على انصارى، یکى از اعضاى دفتر امام خمینى(ره)،مىگوید:
علاقه امام به اهلبیتعلیهم السلام وصف ناشدنى است; امام عاشقآنهااست. عاشقى که تا صداى یاحسین بلند مىشود، او بىاختیاراشک مىریزد. امام با اینکه در برابر مصیبتها صابر است و حتىدر برابر مشکلاتى چون شهادت حاج آقا مصطفى اشک نمىریزد اما بهمجرد اینکه یک روضهخوان بگوید: «السلام علیک یا اباعبدالله»، قطرات اشک از دیدگانش فرو مىچکد; و این واقعا علاقه کمىنیست; ودر همان مواقعى که بسیارى از شبهروشنفکران قبل از انقلاب بهعزادارى و سینهزنى مىتاختند و اگر این فرهنگ رشد پیدا مىکرد،آثارى از شعائر اسلام باقى نمىماند و ما را از درون بىمحتوامىکرد. امام شدیدا به ترویج همان سنتهاى دیرینه عزادارىمىپرداخت و مردم را به برگزارى هرچه باشکوهتر عزادارىهاىاهلبیتعلیهم السلام سفارش مىکند.
شرکت در روضه حضرت زهرا(س)
آقاى محمدعلى انصارى مىگوید:
یک روز که روز شهادت حضرت فاطمه(س) بود، از امام تقاضا شد کهدر جمع برادران دفتر، که به همین مناسبت تشکیل داده بودند،حاضر شوند. امام آمدند و نشستند، به مجرد اینکه یکى ازبرادران دفتر شروع به خواندن مصیبت کردند، امام با صداىبلندگریه کردند که ایشان براى ملاحظه حال امام مصیبت را کوتاهکردند و قطرات اشک هم چون دانههاى مروارید برگونههایشان فرومىغلتید و با اینکه دنیا وتبلیغات روى گریه امام تفسیرهاىمختلف مىکنند، امام باکى ندارند که حتى در صفحه تلویزیون نیزبه خاطر ابىعبدالله(ع) گریه کنند و اشک بریزند.
علاقه امام به آقا امام زمان (عج)
آقاى محمدعلى انصارى در این باره مىگوید:
یک روز یکى از طلاب در مدرسه رفاه به امام عرض مىکند که: شماچرا در بین صحبتهایتان از امام زمان کمتر اسم مىبرید؟
امام به محض شنیدن این سخن درجا ایستادند و فرمودند:
چه مىگویى؟ مگر شما نمىدانید ما آنچه داریم از امام زمان استو آنچه من دارم از امام زمان(عج) است و آنچه از انقلاب داریماز امام زمان است.
شرکت در مجالس روضه
آیة الله سید حسن طاهرى خرمآبادى مىگوید:
امام شبهاى محرم، مجالس روضه، که در محلات قم برگزار مىشد،شرکت مىکردند. براى اینکه مردم را تشویق کنند، هم گرمنگه دارند.
آن شب که ایشان را مىخواستند دستگیر کنند، ولى هیچ کس خبرنداشت; تلفنها را قطع کرده بودند، تلفن منزل ایشان قطع شدهبود. نزدیک غروب بود من آمدم منزل ایشان، آقاى صانعى به منگفت: تلفن منزل امروز قطع است. فکر مىکردیم تلفن عیبى پیداکرده است. فکر نمىکردیم که مىخواهند ایشان را دستگیر کنند.
مجلس روضه هم صبحها در منزل امام منعقد بود. به من گفتند: کهفردا صبح بیایید منبر بروید. من هم قبول کرده بودم که فرداآنجا منبر بروم.
آن شب امام رفتند مجلس روضهاى در یکى از محلههاى قم. ماهمرفتیم و مردم استقبال خیلى عجیبى از ایشان کردند و ما آن شبرا خدمت ایشان در مجلس بودیم و ایشان برگشتند.
دوستان به ما گفتند که: همان نزدیکیها که منزل یکى از رفقابود، بیایید و شب را بخوابید.
گفتم: نه، مىروم منزل.
رفتم منزل. صبح بود که من داشتم آماده مىشدم که به منبر برومکه خبر آوردند که امام را نزدیکیهاى طلوع فجر آمدهاند ودستگیر کردند.
ذکر صلوات
آقاى محمدحسن رحیمیان مىنویسد:
روزهاى ملاقات عمومى در حسینیه جماران، که مردم از یکى دوساعتقبل تدریجا جمع مىشوند، گاه و بیگاه صداى صلواتشان بلند مىشدو طبعا صداى این صلواتها در داخل به گوش امام مىرسید.
یک وقتى متوجه شدیم که امام باشنیدن صداى صلوات و نام مبارکپیغمبراکرم(ص) آهسته صلوات مىفرستند; و مدتها دقت داشتم وهیچگاه ندیدم که ایشان صداى صلوات را بشنوند و صلوات نفرستند.
احترام به ائمه اطهارعلیهم السلام
مرحوم آقاى مصطفى زمانى مىنویسد:
هرکجا روایتى از امام(ع) به میان مىآمد و یا نام راوى، ازآنان احترام مىکرد. در مورد امامانعلیهم السلام مىفرمود: «سلامالله علیهم اجمعین» و در مورد راوى با کلمه «رحمةاللهعلیه» یا «رضوان الله علیه» نام او را بیان مىداشت. عشق بهخاندان عصمت و طهارت بود که براى دفاع از حریم آنان، کتاب کشفاسرار را نوشت و براى زیارت خانه خدا و کربلاى امام حسین(ع)
کتابهاى خود را فروخت. بارها شد که ضمن بیان روایات ائمهاطهارعلیهم السلام از حالات آنان هم نقل مىفرمود که مسائل اسلامىبه صورت فرمولى عرضه نشود بلکه روح معنوى شاگرد هم تکاملیابد.
توسل به اهلالبیتعلیهم السلام
آقاى مرتضى تهرانى مىگوید:
ویژگى دیگر ایشان شدت اتصال و ارتباطشان و توسلشان به اهلبیتصلوات الله علیهم اجمعین و خاندان عصمت و طهارت صلواتالله علیهم اجمعین است. به نحوى که در تمام زمان تشرفشان بهنجف اشرف و حضور مولىالمتقین صلوات الله علیه همه شب بهحرم مقدس مشرف و از ارواح طیبه آن بزرگواران استمدادمىنمودند.
احترام به عزادارى امام حسین(ع)
آقاى محمد حسن رحیمیان مىنویسد:
حضرت امام مدظله در یک مراسم ملاقات در حسینیه جماران بطوراستثنایى به جاى آنکه در جایگاه روى صندلى بنشیند... روى زمیننشستند، آن هم روز عاشورا و به احترام عزادارى امام حسین(ع)
بود.
شرکت در دعاى توسل
آقاى محمدحسن رحیمیان در این باره مىگوید:
یک روز به مناسبتیکى از وفیات ائمهعلیهم السلام چندنفرى، بهعنوان خواندن دعاى توسل، به اتاق امام رفتیم.
همه رو به قبله نشستند و شروع به دعا کردند. بعد از شروع،امام وارد شدند و صف نشستند و همراه با همه دعا خواندند.
در اثناى دعاى توسل، یکى از آقایان ذکر مصبیت مختصرى کرد. باآنکه ذاکر روضهخوان ماهر نبود و با حضور امام دستپاچه شده بودو صدایش هم مرتعش و بریده بریده بود، همین که شروع به روضهکرد با آنکه هنوز مطلب حساسى را بیان نکرده بود، امام چنان بهگریه افتادند که شانههایشان به شدت تکان مىخورد و بنده وقتىزیر چشم به سیماى امام نگاه کردم، دانههاى متوالى اشک را کهاز زیر محاسن معظمله روى زانویشان فرو مىافتاد، دیدم.
تشکیل مجلس ذکر مصیبت
آقاى محمدحسن رحیمیان مىنویسد:
امام در مدتى که در نجف اشرف بودند، در تمام شبهاى شهادتمعصومینعلیهم السلام در منزلشان ذکر مصیبت داشتند و به مناسبترحلتحضرت زهرا(س) این برنامه سه شب ادامه داشت; و آن گریهکردن و اشک ریختن بدون استثناء در همه این روضهخوانیها مشهودبود.
توجه امام به زیارت عاشورا
آقاى سیدعلىاکبر محتشمى مىگوید:
از جمله حوادثى که در فرانسه اتفاق افتاد در رابطه با آن حالتخلوص و علاقه و محبتى که امام به ائمه اطهار داشتند، ما روزهاکه مىشد کلیه گزارشهاى شب گذشته را که به وسیله تلفن از ایرانرسیده بود، مىنوشتیم و احیانا آنهایى که لازم بود عین صدا راامام بشنوند، جمعآورى مىکردیم و خدمت امام مىرسیدیم و اینگزارشها را خدمتشان تقدیم مىکردیم و اگر توضیح هم لازم بود،توضیح مىدادیم.
اول محرم شده آن روز طبق معمول وقتى گزارشها را بردیم خدمتامام، دیدیم امام در اتاق قدم مىزنند و با تسبیح ذکرى مىگویندو مشخص شد که امام زیارت عاشورا را طبق معمول که در سالهاىگذشته هر سال در ایام عاشورا صبح مشرف مىشدند حرم و زیارتعاشورا را در حرم حضرت امیرالمؤمنین(ع) مىخواندند، در پاریسهم همان برنامه را ادامه داده بودند و زیارت عاشورا رامىخواندند. امام تذکر فرمودند که از این به بعد در این ساعتگزارشها را نیاورید که در این ساعت من مشغول هستم و اینبرنامه ادامه داشت در ایام عاشورا.
دستور امام به روضهخوانى در پاریس
آقاى سیدعلىاکبر محتشمى در این باره مىگوید:
روز تاسوعا من در محوطه قدم مىزدم که آقاى اشراقى آمدند وگفتند: که امام فرمودند: «که شما آماده باشید یک ساعتبه ظهرمن مىخواهم بیایم بیرون و باید امروز روضهبخوانى.» من متحیرشدم، چون یک همچون آمادگى نداشتم که در آن شرایط و محیطروضهبخوانم. عرض کردم که: خدمت ایشان عرض کنید که من آمادگىندارم تا روضهاى که مناسب این شرایط و در جو پاریس و در میاندانشجویان باشد، خدمت امام بخوانم. روضهاى که من مىدانم همانروضههایى است که در مجالس معمولى ایران خوانده مىشود. یکهمچنین روضهاى من مىتوانم بخوانم. بعد امام پیغام دادند کهبگویید:
«به فلانى که همان روضه را مىخواهم و همان روضه باید اینجاخوانده بشود. » من از این جریان حس کردم که امام در هرحال آنعلاقهاى که به ائمهاطهار دارند و به آن محیطى را که براى آنمحیط مبارزه مىکنند، احترام مىگذارند و همان محیط را مىخواهندو همان آداب و رسومى که از متن اسلام هست و بیش از هزار سالمسلمانها با آن بودند را مىخواهند ولو اینکه در پاریس و درقلب سرزمین غرب باشد. در آن روز جمعیت زیاد بود، خبرنگارانفراوانى هم آمده بودند، ساعتیازده امام تشریف آوردند و امامبسیار محزون بود. من خدمت امام نشستم. امام اشاره کردند به منکه روضهبخوان و من شروع کردم روضهخواندن.
براى کسانىکه از سراسر کشورهاى غرب آمده بودند براى دیدن امامبسیار غیرمترقبه بود این منظره، در شرایطى که امام در مقابلششاه و آمریکاست و مبارزه مىکند، روز تاسوعا بنشیند و براىامام حسین(ع) گریه کند.
جمعیتخیلى زیاد بود و خبرنگارها هم این مجلس را ضبط مىکردند.
از همان اولى که شروع کردم به روضه، امام گریه کردند. در وسطروضه بود که متوجه شدم تمامى جمعیتى که در آنجا بودند،یکپارچه گریه مىکردند و حتى یادم مىآید که شاید در حدود یکربعبعد از اینکه روضه ما تمام شده بود، هنوز عدهاى گریه مىکردند;و یکى از برادرهایى که آنجا بود، برادرمان دکتر فکرى بود. آمدو صورت مرا بوسید و گفت: که من بیست و پنجسال در فرانسه هستمو از فرهنگم جدا شده بودم، از دینم جدا شده بودم، از مسائلمکتبى و مذهبى جدا شده بودم، از ائمه اطهار هم جدا شده بودم وامروز با این برنامه و روضه که تو خواندى مرا به همه چیزبرگرداندى، به مذهبم، به مکتبم، به فرهنگم. و تا آن لحظه هممن دیدم چشمهایش اشکآلود بود; و این روضهخوانى، شب عاشوراخوانده شد.
توسل به ثامن الحجج(ع)
آقاى سید محمد جواد علمالهدى مىگوید:
یکى از خاطرات شخصى من با حضرت امام این بود که آن موقعى که(در) مجلس شوراى ملى آن عصر به فرمان استعمارگران مطلبى مطرحشد به عنوان «انجمنهاى ایالتى و ولایتى...» و اینکه نام مقدسقرآن و قسم به قرآن که وظیفه هر نمایندهاى است که قسم بخورد ومتعهد شود، برداشته شود و به جایش کتاب آسمانى گفته شود; واینکه اسم اسلام از روى این کشور به گونهاى برداشته شود بهبهانه اینکه بتوانند ملتهاى دیگر هم دراین کشور دستاندر کارباشند.
تنها این سه جمله نبود; بلکه امام هشدار مىداد که این یک نوعرقیت و استعمار خانمانسوزى است که همه مقدسات اسلام را لگدکوبمىکند. حضرت امام لازم دیدند که شبها... استادان حوزه علمیه قمرا جمع کنند و در این باره شور و مشورتهایى بشود. ..، به دولتوقت هشدار بدهند و مىدادند و اعلامیههایى صادر مىشد. من به اذنامام مامور شدم که بلادى که در قسمتشرق ایران قرار گرفته(یعنى استان خراسان) را از مشهد مقدس تا زاهدان که دورترینشهربود، بروم و علماى بلاد را ببینم; و براى بعضى از بزرگانشانکه حائزاهمیتخاصى از حیث نفوذ مردمى بودند با قلم مقدسشاننامه نوشتند. شبى که عازم بودم، خدمت ایشان شرفیاب شدم و اماماز اندرون تشریف آوردند بیرون و نامهها را به من لطف کردند واین جمله را فرمودند: «شما قبل از اینکه با هرکس ملاقات کنید،اول مشرف بشوید حرم مطهر ثامن الحجج علىابن موسىالرضا(ع) و اززبان من به آن حضرت بگویید که آقا! کار بسیار عظیم و مسالهخطیرى پیش آمده و ما وظیفه دانستیم قیام کنیم، چنانچه مرضىشماست ما را تایید کنید.»
کیفیت زیارت امام(ره)
استاد عمید زنجانى مىگوید:
از نکاتى که من مىتوانم از آن دورهاى که در نجف در خدمتحضرتامام بودم و این افتخار بزرگ نصیبم بود، یادآورى کنم، مسالهکیفیت زیارت حضرت امام هست که براى ما جالب بود. زیاد اتفاقمىافتاد که ما مىرفتیم در حرم مطهر حضرت امیر(ع) فقط از دورمنظره زیارت امام را نگاه مىکردیم.
دو مورد بود که مخصوصا طلابى که حال و هوس این کارها را داشتندمعمولا مىآمدند تماشاى زیارت مىکردند.
یکى زیارت مرحوم آقاى امینى بود که دیدنى بود; و ایشان وقتىحرم مشرف مىشدند حالاتشان به قدرى جذاب و گیرا و چنان طبیعى وخالصانه بود که واقعا انسان را وادار مىکرد که بایستد و اینزیارت را تماشا کند; و بارها دیده مىشد که مرحوم علامه امینىجلوى ضریح مطهر مىایستاد و یا مىنشست و هیچ نمىگفت، یعنى لبهاحرکت نمىکرد که آدم فکر کند که دارد زیارتنامه مىخواند; ولىهمین طور اشک از چشم به پاى چشم و صورتش جارى مىشد.
مورد دوم زیارت حضرت امام بود که هر شب ایشان مشرف مىشدند بهحرم مطهر حضرت امیر(ع) و مقید بودند که متن زیارت را بخوانندو جاى خاصى بود که حضرت امام مىآمدند آنجا و از روى مفاتیحدعا مىخواندند.
... زیارت امام خیلى طولانى بود. دعایى مىخواندند. زیارتعاشورا مىخواندند و نماز مىخواندند. بعد از اینکه تمام مىشد،حضرت امام در کنار ضریح مطهر مىایستادند و ظاهرا یک زیارتامین الله هم مىخواندند.
این کیفیت تشرف امام به حرم حضرت امیر(ع) و کیفیت زیارتشانواقعا جالب بود و حالت امام در دعاخواندن و زیارت، یک حالت ازخود بىخود شدن بود که کاملا آن عمق اتصال روحى با آن صاحب ضریحو مزار و امامى که امام زیارتشان مىکردند، این اتصال روحى ومعنوى کاملا آشکار بود. همین منظره در کربلا در حرم حضرتاباعبدالله و حضرت ابوالفضل سلام الله علیهما اجمعینمشاهده مىشد. یکبارهم که ما اول ورود حضرت امام تا سامرارفتیم; و در سامرا و کاظمین هم همین طور بود.
گریه بر اهل بیت علیهم السلام
آقاى على دوانى مىگوید:
یکى از خاطرات جالبى که از امام دارم این است که معظمله بهقدرى مسلط برخود هستند و خویشتندار مىباشند که شاید حدى نتوانبراى آن تصور نمود.
... بارها مىدیدم که در مسجد بالاى سرحضرت معصومه(س) یا خانهبعضى از آقایان علما که در مجلس روضه نشسته بودند، هرچه واعظیا هرکس مىگفت، چه شیرین و چه تلخ، چه حزنانگیز و چه خندهدار،عدهاى تبسم مىکردند یا مىخندیدند و جمعى تحت تاثیر مطالب حزنانگیز سرتکان مىدادند و با صداى بلند گریه مىکردند; ولى امامهمچنان آرام و بىتفاوت نشسته و فقط گوش بودند که واقعا باعثتعجب هر بیننده بود; ولى همین که لحظه ذکر مصیبت اهلبیتعلیهمالسلام فرا مىرسید، امام دستمال از جیب در مىآوردند و آنا وبىاختیار مىگریستند و اشک مىریختند.
گاهى مىدیدم که دستمال را با دست تا حدود دهان گرفته بودند وبه سخنان واعظ یا روضهخوان گوش مىدادند و در همان حال قطراتدرشت و پىدرپى اشک از دو سمت صورتشان جارى بود.
احترام به مداح اهل بیتعلیهم السلام
آقاى محمد فاضلىاشتهاردى مىگوید:
حضرت امام تواضع عجیبى نسبتبه طلبههایى که درسخوان بودند،داشتند. طلبه، روضهخوان، مداح اهلبیتعلیهم السلام را کهمىدیدند، تمام قد بلند مىشدند و موقعى که مىخواستند از پیشاستاد بروند، از او بدرقه مىکردند و بالاخره با اصرار میهمانباز مىگشتند.
شرکت در جشن امام حسن مجتبى(ع)
آقاى سیدحسن طاهرى خرم آبادى مىگوید:
ما در شبهاى نیمه ماه رمضان، یک جشنى به عنوان حضرت امام حسنمجتبى(ع) در خانه مىگرفتیم که آقایان طلبهها و علما را همدعوت مىکردیم و من مقید بودم که حضرت امام را در این جشن دعوتکنیم و ایشان هم اظهار لطفى مىکردند و در این جشن شرکتمىکردند.
گریه امام براى علىاکبر(ع)
آقاى على دوانى مىگوید:
آقاى حاج سیدمحمد کوثرى، ذاکر معروف قم، از دوستان صمیمى کهاز سالها قبل در قم روضهخوان خاص امام بود و در سنوات اخیر همایام عاشورا در حضور جمع در حسینیه جماران به یاد ایامى کهامام در قم اقامت داشتند و ایشان ذاکر خاص امام بود و ذکرمصیبت وى مطلوب امام بود، نقل مىکرد که پس از شهادت مرحوم حاجآقامصطفى، فرزند ارشد امام، وارد نجف اشرف شدم. رفقا گفتند:
خوب به موقع آمدى، امام را دریاب که هرچه ما کردیم در مصبیتحاج آقا مصطفى گریه کنند، از عهده برنیامدهایم. مگر توکارىبکنى.
من خدمت امام رسیدم و عرض کردم: اجازه مىدهید ذکر مصیبتىبکنم؟ امام اجازه دادند. هرچه نام حاج آقامصطفى را بردم تا باآهنگ حزین امام را منقلب کنم که در عزاى پسراشک بریزد، امامتغییر حال پیدا نکردند و همچنان ساکت و آرام بودند; ولى همینکه نام حضرت علىاکبر(ع) را بردم هنگامه شد، امام چنان گریستندکه قابل وصف نیست.
گریه بر مصیبت اهل بیت عترت
آقاى على دوانى مىگوید:
در مجلس ختم استاد شهید مرتضى مطهرى، که از طرف امام در مدرسهفیضیه برگزار شد و خود امام هم که آن موقع در قم بودند حضورداشتند، سخنران که در کنار ایشان ایستاده بود و آن همه درباره شخصیت استاد شهید مطهرى شاگرد برازنده و پاره تن امام وشهادت ایشان سخن گفت و امام با کمال آرامش گوش مىدادند; ولىهمین که گوینده به ذکر مصیبت اهلبیتعلیهم السلام رسید، اماممنقلب شدند و دستمال از جیب در آوردند و به صورت گرفته وگریستند. همان طور که اهلبیتخود گفتهاند: «هرمصیبت و شهید وقتیلى که دارید به جاى آنها براى ما ناله و زارى کنید.» امامعینا چنین است.
نوفل لوشاتو شاهد اشک امام در شهادت امام حسین(ع)
آقاى على دوانى مىگوید:
پسر بزرگم از خانم دکتر مهین ت استاد و صاحب نظر درهنر، نقلمىکرد که ایشان زمانى که حضرت امام به پاریس هجرت کرده بودند،ایشان به پاریس رفته و در بیت امام خدمت مىکرد. وقتى مرتباخبار وحشتناک 17 شهریور تهران را به امام مىدادند که چهکردهاند و چقدر کشته شدهاند، امام عکس العملى از تاثر وهیجاننشان نمىداد، و هیچ تاثرى در قیافهشان دیده نشد; حتى وقتىخود این خانم مىگریستند، امام او را دلدارى مىداده و مىگفتند:
چرا گریه مىکنى، صبر داشته باش. ولى چندى بعد روزى در یکى ازمجالس امام، شخصى برخاست و شروع به ذکر مصیبت کرد; همین کهگفت: «السلام علیک یا ابا عبد الله!» فورا رنگ صورت امام تغییرکرد و دیدم که به پهناى صورتشان اشک مىریزند.
امام خمینى(ره) شیداى اهل بیت(ع)
غلامرضا گلىزواره
چهرهاى ملکوتى
حضرت امام خمینى(ره) در جهت اعتلاى اسلام و بیدارى جامعه اسلامىهمان مسیرى را پیمود که رسول اکرم(ص) و ائمه هدىعلیهم السلامدر نوردیده بودند. آن بزرگوار، با تکیه برارزشها و فضایل،انقلاب عظیمى را بنیان نهاد که از شجره طیبه خاندان عصمت وطهارت طراوت گرفته بود.
روحالله، روشن ضمیر عصر حاضر با عصا و ید بیضاى موسوى، حکمتمصطفوى و شجاعت علوى براى رهایى مظلومان و محرومان کمرهمتبستو دل آنان را به نور امید روشن ساخت. حرکت الهى او به مومنانعزت، به مسلمین ابهت و اقتدار و به دنیاى خفته در جهل وبىخبرى مادیت، معنویت عطا فرمود.
به فرمایش مقام معظم رهبرى حضرت آیهالله خامنهاى:
«... امام بزرگوار ما با تکیه به تعالیم اسلام ناب محمدى(ص) وبا اعتماد به ایمان دینى مردم و با شجاعت و اخلاص و توکلکمنظیر خود، راه مبارزه را در میان سختىها و مصایب طاقتفرساگشود و پیش رفت و صبورانه و پیامبرگونه ذهن و دل مردم را باواقعیتهاى تلخ و راه علاج آن آشنا کرد...» امام خمینى(ره) ازخصالى برخوردار بود که شایسته اعتنا و احترام است. او، از نظرعلم و عمل، درک عمیق معرفتى و تقواى عملى وعلمى، در حد یکى ازبزرگترین شخصیتهاى جهان اسلام بود. او جان بر طبق اخلاص نهاد وپر صلابت چون کوه پیش رفت تا حق بماند، سنت رسول اکرم(ص) ازغبارهاى بدعت، جمود، خمود و موهومات مصون گردد و فرهنگاهلبیتعلیهم السلام چون جویبارى با صفا کشتزار تشنه انسانیت راسیراب سازد.
محبت و معرفت
امام خمینى(ره) از دوران نوجوانى با اطاعت از احکام الهى بهتزکیه و تصفیه درون و تحصیل مقامات معنوى روى آورد و در همیندوران، عطر پارسایىاش در فضاى جان مشتاقان مکارم پیچید. سحرخیزى، تهجد و راز و نیاز به درگاه حى بىنیاز حالاتى است کهامام خمینى از همان اوان جوانى بدان اهتمام داشت. حب خداوند،که به صورت فطرى در عمق جانش وجود داشت، دلش را روشن گردانیدو چون به ایمان و معرفت و اخلاص خویش افزود، این محبت ملکوتىدر وجودش فزونتر گردیده، چون چشمهاى جوشید و او را از یاد غیرخدا پاک ساخت. بدین ترتیب، جذب پاکیها شد و پیوندى مستحکم باخاندان عصمت و طهارت بر قرار کرد.
این پیوند مقدس به تدریجبه عشقى جاودان تبدیل شد. او دیگرسراپا محبت و شیفتگى شده بود. هرکجا روایتى از امام(ع) بهمیان مىآمد و یا نام راوى احادیث اهلبیتعلیهم السلام رامىشنید، احترام مىنهاد و تجلیل مىکرد; و در مورد امامانعلیهمالسلام مىفرمود: «سلام الله علیهم اجمعین». عشق به خاندانعصمت و طهارت سبب شد تا براى دفاع از حریم آنان کتاب «کشفاسرار» را در سنین جوانى به رشته تاءلیف درآورد و براى زیارتخانه خدا و کربلاى امام حسین(ع) کتابهایش را بفروشد. بارهااتفاق مىافتاد که امام از حالات و سیره اهلبیتعلیهم السلاممطالبى نقل مىفرمود تا مسایل اسلامى به صورت خشک عرضه نگردد وروح معنوى شاگرد تکامل داده شود.
صداى یاحسین(ع) سرشک بر دیدگانش جارى مىساخت. و با آنکه درمصایب شکیبا بود و حتى براى شهادت فرزند ارشدش حاج آقا مصطفىاشک نمىریخت، در محافل ذکر اهلبیتعلیهم السلام چون عبارت«السلام علیک یا اباعبدالله» را مىشنید قطرات اشک از دیدگانشفرو مىچکید. در ماجراى ارتحال فرزندش، هرکس وارد خانه امام درنجف مىگردید بى اختیار اشک مىریخت، اما او چون کوهى استواربود و به هیچ وجه آثار شکست، اندوه و تاءلم در سیمایش هویدانشد. یکى از ذاکران حسینى گفت: این حالت امام خطرناک است.
باید کارى کرد تا ایشان نیز بگرید. نباید اجازه دهیم بغض امامدر درونش منفجر شود.
پس به مناسبت، روضه حضرت علىاکبر(ع) را خواند. امام سر برزمین نهاد و گریست. یکى از یارانش در باره مجالس روضهخوانى وىچنین مىگوید: آن زمانى که امام در ایران به سر مىبرد، سه روزفاطمیه (اول، دوم و سوم جمادى الثانى) روضه داشت. در نجف کهبود، سه شب احیا را هم اضافه کرد. روضهخوان که روضه مىخواند، امام همین طور دستمال دستش بود و گریه مىکرد. گاهى هم در کربلادر دستههاى سینهزنى و عزادارى شرکت مىکرد و یا در نجفسوگواران حسینى خدمتش مىآمدند و امام هم به آنان اظهار لطف ومحبت مىکرد.
یکى از نویسندگان معاصر مىنویسد: «بارها مشاهده مىکردم که درمسجد بالاى سر حضرت معصومه(س) یا در خانه برخى از علما، امامهمچنان آرام و ساکت نشسته بودند و به سخنان واعظ یا خطیب گوشمىدادند; ولى همین که لحظه ذکر مصیبت فرا مىرسید، دستمال ازجیب بیرون آورده و بىاختیار گریسته و گوهر اشک را از دیدگانمبارک جارى مىنمودند.
در زمانى که امام در فرانسه به سر مىبردند، چون ماه محرم فرارسید، در روز تاسوعا امام از یکى از همراهان خواست روضهبخواند. او عرض کرد: آمادگى ندارم و حال و هواى پاریس به هیچوجه مناسب روضهخوانى نیست.
امام تاکید فرمود: فرقى نمىکند باید به همان صورت مجالسمعمولى ایران، روضه بخوانى. وى ظهر تاسوعا در جمع خبرنگارانایرانى و خارجى شروع به روضهخواندن کرد. ناگهان مشاهده شدامام سخت مشغول گریه است.
براى کسانى که از کشورهاى اروپایى آمده بودند، شگفتآور بود کهمردى; پس از سالهاى متمادى مبارزه در برابر استبداد واستکبار، روز تاسوعا بنشیند و بگرید; اما امام به این تفاسیروقعى نمىنهاد و لازم مىدید آداب و رسوم محرم و ایام سوگوارى درآنجا هم اجرا شود.
امام چنان دلباخته و مشتاق اهلبیت و سیدالشهداء(ع) بود که هروقت روضهخوان یا مداح اهلبیتعلیهم السلام را مىدید، تمام قدبلند مىشد; و نیز چون یکى از این افراد مىخواست از نزدش برود،او را بدرقه مىکرد.
یک بار امام را در جماران دیدند که به جاى صندلى بر زمیننشسته است; آن هم روز عاشورا و به احترام عزادارى امامحسین(ع) بود.
امام خمینى(ره) با درسهاى عملىاش به سوگوارىها مفهومى دیگربخشید. وقتى گروهى از شبه روشنفکران به عزادارى و سینهزنىتاختند، شدیدا به ترویجسنت دیرینه عزادارى پرداخت; ازنهضتحسینى و سوگوارى براى آن حضرت دفاع کرد و فرمود:
«سیدالشهداء را این گریهها حفظ کرده است... هر مکتبى تا پایشسینهزنى نباشد . .. گریه کن نباشد، حفظ نمىشود.»
صفاى زیارت
جلوه دیگر علاقه قلبى برخاسته از معرفت عمیق امام بهاهلبیتعلیهم السلام ، صفاى زیارت است. امام در حدود پانزدهسالى که در نجف بود، هر شب در ساعتى خاص کنار مرقد حضرتعلى(ع) آمده، زیارت جامعه کبیره را مىخواند.
زیارتى که دستکم یک ساعت وقت مىخواهد، ولى انسان با خواندنمفاهیم آن احساس مىکند واقعا در برابر امامان معصومعلیهمالسلام آنچه حق آنان است، بازگو مىکند و در حقیقتیک دوره امامشناسى است. تنها در شبهایى که بیمار بود و حتى نمىتوانستبهبیرونى منزل بیاید یا اوقاتى که در کربلا بود، این برنامه راترک مىکرد.
از مرحوم شهید حاج آقامصطفى خمینى نقل شده است: شبىهوا توفانىبود و بیرون رفتن از خانه مشکلاتى در برداشت. به امام عرضکردم: امیرمومنان(ع) دور و نزدیک ندارد، زیارت جامعه را که درحرم مىخوانید، امشب در خانه بخوانید. امام فرمودند: مصطفى،تقاضا دارم روح عوامانه را از مانگیرى. همان شب بالاخره به حرممشرف شد. در نجف اشرف گاه در حرم مطهر حضرت على(ع) در میانمردم زیارتکننده، تنه مىخورد و مورد آزار قرار مىگرفت; بویژهآن که برخى زوار ساکن روستاهاى عراق بىمبالات و ناموزون راهمىرفتند و گاه به ایشان صدمه مىزدند. امام تمام این فشارها ورنجها را در مشاهد مشرفه تحمل مىکرد، ولى از این که افرادى درجلو یا پشتسرش به عنوان همراه یا مراقب حرکت کنند، بیزاربود. کسى نقل مىکرد: امام را در حرم مطهر حضرت امام حسین(ع)
دیدم که در میان انبوه زوار گیر کرده، نمىتوانست قدمىپیشگذارد. جلو رفتم و به کنار زدن مردم پرداختم. امام با تغیرو تعرض مرا منع کرد، ولى بىتوجه به نهىایشان کارم را ادامهدادم. ناگهان متوجه شدم امام از مسیرى که برایشان راه بازکردهام نیامده، تغییر جهت دادهاند.
تشرف امام خمینى(ره) به حرم مطهر حضرت على(ع) با آن آداب خاصزیارت نیز شایان توجه است. با کمال متانت و ادب اذن دخولمىخواند. بعد از طرف پایین پاى مبارک، وارد حرم مىشد و مقیدبود چنانکه در روایات وارد شده، از بالاى سرمطهر عبور نکند.
هنگامى که مقابل ضریح مطهر مىرسید، زیارت امینالله یا زیارتدیگرى را بانهایت اخلاص مىخواند. بعد دو باره به سوى پایین پابرگشته، در گوشهاى از حرم نماز مستحبى و زیارت و دعا به حالتنشسته مىخواند. سپس دو رکعت نماز مىخواند و با رعایت آداب واخلاص حرم را ترک مىکرد.
امام(ره) از روى مفاتیح دعا مىخواند، در حالى که عادت مراجعنیست چنین کنند و اگر دیده شده، در منزل و جاى خلوت چنینمىکنند.کیفیت زیارت امام، که بادعاهاى طولانى همراه بود، یکحالت از خود بىخود شدن وعمق اتصال روحى را با صاحب ضریح وامامى که زیارت مىکرد، نشان مىداد. همین حالت درحرم حضرتاباعبدالله و حضرت ابوالفضلعلیهما السلام نیز مشاهده مىشد. یکبارهم که در ابتداى ورودش به عراق، به کاظمین و سامرا عزیمتکرد، همین برنامه دیده مىشد. درآن اوایل امام صبحها و شبها بهحرم نخستین امام مشرف مىشد، ولى به دلیل تدریس و سایر مشاغلدیگر صبحها نمىرفت.
در سحرگاه هراس انگیز آخرین شبى که امام در نجف بود و مقررگردید عراق را ترک گوید، فرمود: ناگزیر از اینجا باید بروم.
در اینجا با حرم مطهر امیرمومنان(ع) انس داشتم، اما خدامىداند دراین مدت من از دست اهل اینجا چه کشیدم. و باکنایهبخشى از رنجهایى را که متحمل شده بود، بیان کرد. این برنامهما را به یاد جدبزرگوارش حضرت على(ع) مىاندازد که مىفرماید:
بعد از رحلت رسول اکرم(ص)، آن قوم چه رنجهایى برایش فراهمکردند و کوشیدند دست از کارش بردارد; ولى او چنین نکرد. امامهم چنین روشى را در تاریخ مبارزات خود اتخاذ کرد.
امام زیارت عاشورا را در ماه محرم و اربعین حضرت امام حسین(ع)
مىخواند. در اغلب ایام زیارتى، در کنار مرقد حضرت امامحسین(ع) بود. در دهه عاشورا هر روز زیارت عاشوراى معروف را باصدمرتبه سلام و صدمرتبه لعن مىخواند. در پاریس هم این برنامهرا ادامه مىداد.
امام در چند سالى که در نجف بود، براى درک تمام زیارتهاىمخصوص امام حسین(ع) فاصله بین این شهر و کربلا را، که حدود 80کیلومتر است، مىپیمود و اهتمام داشت در ایام عاشورا، اربعین،عرفه، نیمه شعبان و ماه رجب این مسیر را پشتسربگذارد.
چون در پایین مرقد امام حسین(ع) حضرت علىاکبر(ع) آرمیده است،پایین پا نمىرفت. درنجف هم، چون روایتشده سرمقدس امام سومبالاى سر مطهر پدرش على(ع) است، امام خمینى بالاى سر نمىرفت ودور نمىزد.
یک بار مىخواستند جلوى در گاهى که امام کفشهاى خود را بیرونمىآورد، روزنامه بیندازند. چون این کار انجام شد، با وجود آنکه صفحهآگهىها بود، پایش را آنجا ننهاد و فرمود: شاید اسممحمد یا على در آنها باشد. مىبینیم که امام حتى حاضر نمىشدکلمه على یا محمد، که اسم افرادى عادى بود، زیر پایش قراربگیرد تا برسد به اسامى ائمه معصومینعلیهم السلام . این حالت،اشتیاق وافر امام به آن خاندان را نشان مىدهد. آن وجودگرانقدر با شنیدن صداى صلوات و نام مبارک رسول اکرم(ص) صلواتمىفرستاد و دیده نشد که صداى صلوات مردم دیدار کننده را درحسینیه جماران بشنود و صلوات نفرستد.
توسل به اهلبیتعلیهم السلام و استمداد از ارواح پاک آنبزرگواران، جلوهاى دیگر از حب امام به این خاندان بود.
حجةالاسلام سید محمدجواد علم الهدى مىگوید: به اذن امام مامورشدم که به منطقه خراسان بروم و علماى آن دیار را ببینم ومصایبى را که طاغوت و استعمار متوجه مسلمانان نموده تشریح کنمو نامههاى امام را تحویل آنان دهم. شبى که عازم بودم، ایشانخطاب به من فرمودند: قبل از این که با هرکس ملاقات کنید، اولبه حرم امام رضا(ع) مشرف شوید و به آن حضرت بگویید: آقا، کارخطیرى پیش آمده و ما وظیفه خود دانستیم که قیام کنیم. چنانچهمرضى شماست ما را تایید کنید.
انفاق در راه خدا
در خمین از مرحوم پدرش ارثیه ای به ایشان رسیده بود به نماینده خود نوشتند: جناب عالی وکیل هستید زمین های متعلق به اینجانب را هر چند ناقابل است هر طور صلاح می دانید. بین فقرا تقسیم کنید و تمیلیک آنان نمایید، چه ساختمان شده باشد، یا نشده باشد.
توجه به فقرا
یک شب فقیری برای درخواست کمک آمد، مسئول اداره بیرونی با او برخورد خوبی نکرد، حضرت امام که از دور با دقت مواظب بود، اعتراض کرد و فرمود: این چه طرز برخورد است؟ وی جواب داد: او دیروز و روز قبل از آن نیز آمده بود. امام فرمود: بگذارید بیاید، محتاج است، نیازمند است و حاجتش او را واداشته که اینجا بیاید، یا باید حاجتش را برآورده کنیم و یا با یک بیانی او را راضی نماییم، مردم را نرنجانید.
خانه ای برای مستضعفین
در مدرسه رفا، در دو روز آخری که حضرت امام در تهران تشریف داشتند، یک روز فیلم «کاخ و کوخ» را که راجع به حلبی آباد و وضع بد زندگی ساکنان آنجا بود نشان دادند حضرت امام با دیدن این فیلم، به شدت منقلب شدند. این جریان در شبی بود که می خواستند فردای آن روز حضرت امام را به قم ببرند. حضرت امام رفقا را از جمله شهید بهشتی ، آقای هاشمی، بنده و سایرین را جمع کردنند و با حالتی عصبانی فرمودند: «من که می روم ، شما باید این ثروت شاه و ایادی رژیم را تبدیل به خانه ای برای مستضعفین کنید.» دستور تشکیل «بنیاد مستضعفین» در همان شب صادر شد.
مساله دومی که حضرت امام در آن شب روی آن تاکید داشتند این بود که: « در یک کشور اسلامی نمی شود ربا علنی باشد. کسی که ربا بخورد محارب با خدا و رسول است و ربا نباید باشد.» و بعد، حضرت امام امر به معروف و نهی از منکر تشکیل شود و رئیسش یک مجتهد باشد که اگر یک روزی در این کشور وزیری یا نخست وزیری شراب خورد، او را وسط خیابان بخوابانند و شلاقش بزنند. این معنای حکومت اسلامی است.» بعد فرمودند: «اگر این کارها را نکنید، می روم قم و خودم برمی گردم تهران و همه شما را کنار می گذارم.» حضرت امام آن شب بسیار ناراحت و عصبانی بودند.
سرپرست یتیمان
یکی از خدمتگزاران بیت امام می گفت: من در مرگ امام گریه نکردم، ولی وقتی به این فکر افتادم که خانواده های بی بضاعت و خانواده شهدا و یتیمانی که توسط امام سرپرستی می شدند و اکنون بی سرپرست شده اند گریه ام می گرفت.
توجه به مستحبات
1ـ امام امت (ره ) وقتی که می خواستند برای تدریس بالای منبر بروند ابتدا پای راست را روی پله منبر نهاده با مکشی کوتاه بالا می رفتند، هنگامی که وارد خانه، مدرسه و یا مسجد می شدند ابتدا قدم راست را به داخل می گذاشتند، در خیابان همیشه از دست راست حرکت می کردند، گامهای خود را سنگین برداشته و با سر و گردن افراخته و راست و استوار راه می رفتند. یکی از همراهان امام در پاریس می گوید: روز جمعه بود در پاریس خدمت امام عرض کردم: خبرنگاران آمده اند مصاحبه کنند. امام فرمود: حالا وقت انجام مستحبات است وقت مصاحبه نیست، وقتی مستحبات روز جمعه را به جا آوردند فرمودند: من برای مصاحبه آماده ام.
هشدار
2ـ گاهی اوقات که می نشستیم و راجع به یک مهمانی و یا چیز دیگری صحبت می کردیم حضرت امام می گفتند: «حرف غیر نزنید!» می گفتیم: «آقا، این که حرف کسی نیست. ما داریم یک مطلبی را می گوییم و چیزی را تعریف می کنیم .» حضرت امام می گفتند:«وقتی حرف غیر به میان آمد، شاید ناخودآگاه به غیبت کشیده شود. مگر خودتان حرف ندارید ؟»
شصت سال بدون یک غیبت
3ـ من شصت سال بود که با این مرد(حضرت امام ) زندگی می کردم و در تمام این مدت شصت سال ، یک مرتبه ندیدم که ایشان یک غیبت از کسی بکنند و یا یک دروغ بگویند.
همسر حضرت امام (ره)
آرامش قلب
4ـ شب تبعید امام هنگامی که آقا را از قم به تهران می بردند، در وسط راه ماشین را نگه داشتند. امام خیال کرند می خواهند او را شهید کنند. فرمود: وقتی به قلبم مراجعه کردم هیچ تغییری در روحم ندیدم.
الهام
5ـ مرحوم آیت الله سید محمود طالقانی می گفت: بعضی فکر می کنند گاهی اوقات که من به قم مسافرت می کنم فقط به خاطر مذاکرات سیاسی است، روزنامه ها جنجال می کنند و سر و صدا (راه می اندازند) و حرفهایی درشت می نویسند ولی من هر وقت احساس ضعف می کنم، گاهی یاس برایم پیش می آید ، می روم پیش چنین رهبری قاطع و از توکل و ایمام و خلوص او الهام می گیرم .
13.
حیات اولیای خدا هم او می گوید:14.
تهذیب نفس، شرط درک خدمت امام زمان (عج) حجة السلام قدس می گوید:15.
نتیجه توسل به امام رضا (ع) باز آقای قدس می گوید:16.
زیارت واقعی همچنین وی می گوید:17.
قناعت شیخ انصاری( قدس سره ) و نیز می گوید:18.
مشاهده انوار آیات قرآن آیت الله تهرانی می نویسد:19.
اهمیت تربیت طلاب آیت الله سید موسی شبیری زنجانی می گوید:20.
اندیشه ای که بهتر از عبادت یک سال است آقای قدس می گوید:21.
توفیق مصونیت از گناه پیش از بلوغ نیز می گوید:22.
تأثیر نماز وحشت در گشایش کار اموات همچنین می گوید:23.
نقش مقتضیات در نحوه زندگی بزرگان هم او می گوید:1. ارزش نماز اول وقت
2. زنده نگه داشتن سنت
3. آقائی و بزرگواری ائمه علیهم السلام
4. ارزش وضو و طهارت
5. شخصیت ممتاز آقا شیخ محمد حسین کمپانی
6. راضی به رضای الهی
7. برکت و عظمت ولایت علی(ع)
8. ارزش کار خالصانه
9. ثبات قدم در دیانت
10. توجه امام زمان (عج) به شیعیان واقعی
11. توجه تام به حضرت حقّ
12. توجه حضرت زهرا علیها السلام به فرزندان خود
13. حیات اولیای خدا
14. تهذیب نفس، شرط درک خدمت امام زمان(عج)
15. نتیجه توسل به امام رضا(ع)
16. زیارت واقعی
17. قناعت شیخ انصاری(قدس سره)
18. مشاهده انوار آیات قرآن
19. اهیت تربیت طلاب
20. اندیشه ای که بهتر از عبادت یک سال است
21. توفیق مصونیت از گناه پیش از بلوغ
22. تأثیر نماز وحشت در گشایش کار اموات
23. نقش مقتضیات در نحوه زندگی بزرگان
1. ارزش نماز اول وقت آقای مصباح می گوید: آیت الله بهجت از مرحوم آقای قاضی (ره) نقل می کردند که ایشان می فرمود:
« اگر کسی نماز واجبش را اول وقت بخواند و به مقامات عالیه نرسد مرا لعن کند! و یا فرمودند: به صورت من تف بیندازد. »
اول وقت سرّعظیمی است « حافظوا علی الصلوات: در انجام نمازها کوشا باشید. »
خود یک نکته ای است غیر از « أقیموا الصلوة: و نماز را بپا دارید. »
و همچنین که نماز گزار اهتمام داشته باشد و مقید باشد که نماز را اول وقت بخواند فی حدّ نفسه آثار زیادی دارد، هر چند حضور قلب هم نباشد. »
2. زنده نگه داشتن سنت حجة السلام والمسلمین قدس، یکی از شاگردان آیت الله بهجت می گوید:
« آقا همیشه سفارش می کردند برای احیای شریعت نگذارید سنتها فراموش شود وعرفیات یا بدعتها جای آن را بگیرد.
روزی فرمودند:
« مرحوم حاج شیخ مرتضی طالقانی ( ازاستادان اخلاق و علمای بزرگ نجف، که استاد اخلاق آقا نیز بوده است ) همراه با عده ای از علما از جمله آیت الله العظمی خوئی به افطار دعوت بودند، وقتی غذا آماده می شود و همگی سر سفره می نشینند حاج شیخ مرتضی طالقانی می فرماید: نمک در سفره نیست و اقدام به تناول غذا نمی کنند. با اینکه بین مجلس افطاریه تا آشپزخانه بسیار فاصله بوده ( و ظاهراً از خانه ای دیگر غذا می آورده اند ). به هر حال مرحوم طالقانی دست به غذا دراز نمی کند و دیگران حتی آیت الله خوئی نیز به احترام ایشان غذا شروع نمی کنند و طول می کشد تا نمک را بیآورند. بعد از ختم جلسه و هنگام رفتن، آیت الله خوئی خطاب به ایشان می فرماید: حضرت آقا، اگر شما به این اندازه به ظاهر سنت مقید هستید که اگر کمی نمک تناول نکنید غذا نمی خورید، پس در این گونه مجالس کمی نمک با خود همراه داشته باشید تا مردم را منتظر نگذارید. آقای طالقانی فوراً دست به جیب برده و کیسه کوچکی را درآورده و می فرماید: با خودم نمک داشتم ولی می خواستم سنت اسلامی پیاده شود و متروک نباشد. »
3. آقائی و بزرگواری ائمه علیهم السلام باز آقای قدس می گوید: روزی آقای بهجت در رابطه با بزرگواری و اغماض ائمه اطهار ـ صلوات الله علیهم ـ فرمودند:
« در نزدیکی نجف اشرف، در محل تلاقی دو رودخانه فرات و دجله آبادیی است به نام «مصیب»، که مردی شیعه برای زیارت مولای متقیان امیر المؤمنین علیه السلام از آنجا عبور می کرد و مردی از اهل سنت که در سر راه مرد شیعه خانه داشت همواره هنگام رفت و آمد او چون می دانست وی به زیارت حضرت علی علیه السلام می رود او را مسخره می کرد.
حتی یک بار به ساحت مقدس آقا جسارت کرد، و مرد شیعه خیلی ناراحت شد. چون خدمت آقا مشرف شد خیلی بی تابی کرد و ناله زد که: تو می دانی این مخالف چه می کند.
آن شب آقا را در خواب دید و شکایت کرد آقا فرمود: او بر ما حقی دارد که هر چه بکند در دنیا نمی توانیم او را کیفر دهیم. شیعه می گوید عرض کردم: آری، لابد به خاطر آن جسارتهایی که او می کند بر شما حق پیدا کرده است؟! حضرت فرمودند: بله او روزی در محل تلاقی آب فرات و دجله نشسته بود و به فرات نگاه می کرد، ناگهان جریان کربلا و منع آب از حضرت سید الشهدا علیه السلام به خاطرش افتاد و پیش خود گفت: عمر بن سعد کار خوبی نکرد که اینها را تشنه کشت، خوب بود به آنها آب می داد بعد همه را می کشت، و ناراحت شد و یک قطره اشک از چشم او ریخت، از این جهت بر ما حقی پیدا کرد که نمی توانیم او را جزا بدهیم.
آن مرد شیعه می گوید: از خواب بیدار شدم، به محل برگشتم، سر راه آن سنی با من برخورد کرد و با تمسخر گفت: آقا را دیدی و از طرف ما پیام رساندی؟! مرد شیعه گفت: آری پیام رساندم و پیامی دارم. او خندید و گفت: بگو چیست؟ مرد شیعه جریان را تا آخر تعریف کرد. وقتی رسید به فرمایش امام علیه السلام که وی به آب نگاهی کرد و به یاد کربلا افتاد و ...، مرد سنی تا شنید سر به زیر افکند و کمی به فکر فرو رفت و گفت: خدایا، در آن زمان هیچ کس در آنجا نبود و من این را به کسی نگفته بودم، آقا از کجا فهمید. بلافاصله گفت: أشهد أن لا إله إلا الله، و أن محمداً رسول الله، و أن علیاً أمیرالمؤمنین ولیّ الله و وصیّ رسول الله و شیعه شد.»
4. ارزش وضو و طهارت باز آقای قدس می گوید:
« روزی چند دقیقه زودتر برای درس به خانه آقا رفتم، دیدم پیرمردی نشسته و آقا به او توجهی خاص دارد، بعد از دقایقی آقا فرمود: ایشان (آن پیرمرد) هرگز بی وضو نمی خوابد، اگر شبها چندین بار هم بیدار شود باید حتماً وضو بسازد. »
5. شخصیت ممتاز آقا شیخ محمد حسین کمپانی آیت الله مصباح می گوید:
« روزی آقا فرمودند: مرحوم آقا شیخ محمد حسین طوری بود که اگر کسی به فعالیتهای علمی اش توجه می کرد تصور می کرد در شبانه روز هیچ کاری غیر از مطالعه و تحقیق ندارد، و اگر کسی از برنامه های عبادی ایشان اطلاع پیدا می کرد فکر می کرد غیر از عبادت به کاری نمی پردازد.
مرحوم آقا شیخ محمد حسین می گفت: من سیزده سال در درس مرحوم آخوند خراسانی، صاحب کفایه شرکت می کردم، در طول این سیزده سال یک شب موفق نشدم که در درس ایشان حضور پیدا کنم ( و ظاهراً درسشان را شبها ایراد می فرمودند ) آن یک شب نیز به زیارت کاظمین مشرف شده بودم و در هنگام برگشتن مشکلی پیش آمد که به موقع نرسیدم، در بین راه که می آمدم حدس می زدم که امشب چه مطالبی را بیان خواهند کرد. پیشاپیش آنها را نوشتم.
به نجف که رسیدم و با دوستان صحبت کردم دیدم تقریباً همه مطالبی که بیان فرموده بودند چیزهایی بوده که من پیشاپیش حدس زده و نوشته بودم، و تقریباً نوشته های من چیزی از درس کم نداشت.
ایشان با اینکه چنین موقعیت علمی داشتند و درس استاد را پیشاپیش می توانستند حدس بزنند و بنویسند، در عین حال مقید بودند که حتی یک شب درس استاد از او فوت نشود.
در کنار این فعالیتهای علمی آن قدر مقید به برنامه های عبادتی بودند، که هر کس اینها را می دید فکر می کرد که اصلاً به هیچ چیز غیر از عبادت نمی رسد، هر روز زیارت عاشورا و هر روز نماز جعفر طیار از برنامه های عادی ایشان بود. روزهای پنج شنبه، طبق سنتی که علمای نجف دارند و معمولاً روز پنج شنبه یا جمعه یک روضه هفتگی دارند که زمینه ای است برای دیدار دوستان و استادان و شاگردان با همدیگر و توسلی هم انجام می گرفت، مرحوم آقا شیخ محمد حسین در این روضه شان مقید بود که خود پای سماور بنشیند، و خود او همه کفش ها را جفت کند، و در عین حال زبانش مرتب در حال حرکت بود خیلی تند تند یک چیزی را می خواندند ما متوجه نمی شدیم که این چه ذکری است که ایشان این قدر در نشستن و بر خاستن به گفتن آن مقید است.
بعد یکی از دوستان که خیلی با آقا مأنوس بود ( مرحوم آقا شیخ علی محمد بروجردی رضوان الله علیه ) از ایشان سؤال کرده بود: آقا، این چه ذکری است که شما این قدر تقیِّد دارید که حتی بین سلام و احوال پرسی تان آن را ترک نمی کنی؟ ایشان لبخندی زده بود و بعد از تأملی فرموده بود: خوب است انسان روزی هزار مرتبه إنا أنزلنا بخواند. »
6. راضی به رضای الهی حجة السلام والمسلمین قدس از شاگردان آقا می گوید:
« یک روز از روزهای درسی کمی زودتر به خانه آیت الله العظمی بهجت رفتم ـ زیرا ایشان گاهی از اوقات وقتی شاگردان به درس حاضر می شدند هرچند یک نفر هم بود به اتاق درس می آمد و تا هنگام آمدن دیگران احیاناً جریان و یا حدیث و یا نکته اخلاقی را گوشزد می کردند ـ بنده نیز به طمع مطالب یاد شده قدری زودتر رفتم. خوشبختانه آقا که صدای « یا الله » حقیر را شنید زودتر تشریف آورد، بعد از احوالپرسی فرمود:
در نجف یکی از آقازاده های ایرانی که از اهل همدان و بسیار جوان زیبا و شیک پوش بود و از هر جهت به جمال و خوش اندامی شهرت داشت، به بیماری سختی گرفتار و از دو پا فلج شد به گونه ای که با عصا بیرون می آمد.
من سعی داشتم که با او روبرو نشوم، زیرا فکر می کردم با وصف حالی که او داشت، از دیدن من خجالت می کشد، لذا نمی خواستم غمی بر غمش بیفزایم. یک روز از کوچه بیرون آمدم و دیدم او سر کوچه ایستاده است و ناخواسته با او روبرو شدم و با عجله و بدون تأمل گفتم: حال شما چطور است؟ تا این حرف از دهانم بیرون آمد ناراحت شدم و با خود گفتم که چه حرفی ناسنجیده ای مگر حال او را نمی بینی! چه نیازی بود از او بپرسی؟ به هر حال خیلی از خودم بدم آمد.
ولی بر خلاف انتظار من، وقتی وی دهان باز کرد مثل اینکه آب یخ روی آتش ناراحتی درونم ریخت، چنان اظهار حمد و ستایش کرد و چنان با نشاط و روحیه ابراز سرور کرد که گویا از هر جهت غرق در نعمت است من با شنیدن صحبت های او آرام گرفتم و ناراحتی ام بر طرف گردید. »
7. برکت و عظمت ولایت علی(ع) هم او می گوید:
« روزی آقا در ارتباط با ولایت و عظمت آن فرمودند: در نجف یا کاظمین یکی از آقایان قریب 10 یا 15 نفر از اهل علم را برای ناهار دعوت کرده بود ولی فرستاده آقا اشتباهاً طلاب یک مدرسه را که قریب 60-70 نفر بودند دعوت کرده بود. وقتی میهمانان آمده بودند وی دیده بود گذشته از این که جا برای نشستن آنها کم است غذا نیز خیلی اندک است، بی درنگ به ذهنش خطور کرد که آیت الله حاج شیخ فتحعلی کاظمینی را از جریان با خبر سازد.
وقتی خبر به آقا رسیده بود فرموده بود: دست به کار نشوند تا من بیایم. تا اینکه ایشان تشریف می آورد و می فرماید: یک پارچه سفید آب ندیده برایم بیاورید. و ظرف برنج را وارسی کرد و سرپوش را برداشته و آن پارچه را به جای سرپوش می گذارد و می فرماید: حال ظرفها را به من بدهید، من غذا می ریزم و شما تقسیم کنید، و مکرر می فرموده است:
« ها علیّ (ع) خیر البشر، و من أبی فقد کفر: هشدار، که علی علیه السلام بهترین
انسانهاست، و هر کس [ولایت او] را نپذیرد[ به خدا ] کفر ورزیده است.
بحار الانوار، ج26، ص306، روایت 66 و 68 »
تا اینکه به شرافت مقام شامخ علی علیه السلام تمام میهمانان را از آن دیگ غذا داده بود و هنوز طعام دیگ به آخر نرسیده بود ».
یکی دیگر از شاگردان آقا (آقای تهرانی) این قضیه را نقل میکرد:
« آن گونه که به یاد دارم حضرت استاد این قضیه را مکرر به این صورت نقل می فرمودند که مرحوم حاج میرزا حسین نوری(ره)، صاحب کتاب «مستدرک الوسائل» در سامراء به شخصی فرموده بودند که برای شب پنجشنبه و جمعه صد نفر را دعوت کن، ولی شخص قاصد صد نفر را برای شب پنجشنبه دعوت کرده بود ( در حالی که منظور حاجی نوری(ره) این بود که پنجاه نفر برای شب پنجشنبه، و پنجاه نفر برای شب جمعه دعوت کند، و برای شب پنجشنبه غذای پنجاه نفر را تدارک دیده بود. )
وقتی حاجی از جریان باخبر می شود می فرماید: سریعاً آخوند ملا فتحعلی سلطان آبادی (ره) را که در سامراء اقامت داشته است، خبر کنید. مرحوم آخوند به محض اطلاع از قضیه می فرماید: غذا را نکشید تا من بیایم. وقتی تشریف می آورند می فرماید: یک پارچه آب ندیده بیاورید، پارچه را می آورند و ایشان آن را روی ظرف غذا قرار می دهد و سه بار دست خود را روی پارچه می کشند و در هر بار می فرمایند: « ها علی(ع) خیر البشر، من أبی فقد کفر. » و بعد می فرمایند: حالا غذا را بکشید، غذا را می کشند و تمام مهیمانها را غذا می دهند. »
8. ارزش کار خالصانه باز آقای قدس می گوید:
« روزی آقا در رابطه با پاداش عمل صالح اگر چه اندک باشد، فرمود:
یکی از علمای نجف روزی در مسیر راهش به فقیری یک درهم صدقه داد ( البته بیشتر ازآن نداشت ) شب در خواب دید او را به باغی مجلل و دارای قصری بسیار عالی و زیبا دعوت کرده اند که نظیر آن را کسی ندیده بود. پرسید این باغ و قصر از آن کیست؟ گفتند: ازآن شماست تعجب کرد که من در برابر این همه تشریفات، عملی انجام نداده ام. به او گفتند: تعجب کردی؟ گفت:آری. گفتند: تعجب نکن. این پاداش آن یک درهم شماست. که خالصانه و با حسن عمل انجام گرفته است. »
9. ثبات قدم در دیانت هم او می گوید:
« روزی آقا در ارتباط با ثبات قدم در دیانت و استمرار پرهیزکاری و تقوا فرمودند: یکی از علمای بزرگ و اهل معنی شخصی را در صحن مبارک حضرت امیر علیه السلام دید که از نهایت تواضع و ادب و ذلت در برابر مقام شامخ ولایت مولی الموحدین ایستاده و چنان سر به زیر و افتاده و خاضع بود که گویی با سر راه می رود. آن عالم عابد ربانی پیش آن مرد شریف و بزرگوار که عمرش از هفتاد به بالا بود رفت و از وضع حال و کیفیت زندگی او جویا شد. آن مرد شریف فرمود: از زمانی که پا به تکلیف گذاشتم تاکنون از روی عمد و دانسته گناه نکرده ام. البته آن طور مواظبت و دقت و مراقبت این گونه نتیجه را دارد. »
10. توجه امام زمان (عج) به شیعیان واقعی و نیز می گوید:
« روزی آقا فرمودند: دکتری متدین اهل ولایت و شیعه مدتی در صدد پیدا کردن یاران حضرت حجت علیه السلام می گشت حتی می خواست اسامی آنها را بداند. روزی در مطب خود که در خانه اش قرار داشت تنها نشسته بود، شخصی وارد شد و سلام کرد و نشست و فرمود: حضرت آقا، یاران حضرت حجت علیه السلام عبارتند از... و شروع کرد به شمردن نامهای آنان و تند تند همه را نام برد و نام یکی نیز « بهرام » بود. به هر حال در طول چند دقیقه همه سیصد و سیزده نفر را شمرد و گفت: اینها یاران مهدی (عج) می باشند و بلند شد و خداحافظی کرد و رفت.
دکتر می گوید: او که رفت من تازه به خودم آمدم که این چه کسی بود؟ و آیا من خواب بودم یا بیدار؟ از همسرم که در اتاق مجاور بود پرسیدم: آیا کسی با من کاری داشت و پیش من کسی آمد؟ گفت: آقایی آمد و تند تند حرف می زد. دکتر می گوید: تازه فهمیدم که من خواب نبودم و او از افراد معمولی نبود. »
11. توجه تام به حضرت حقّ باز می گوید:
« روزی آقا فرمود: در نجف رسم بود که طلاب در ایام زیارتی، دسته دسته و بسیاری از اوقات با پای پیاده برای زیارت عتبات عالیات می رفتند و شب را در بین راه به جهت خواندن نماز شب توقف و هر یک در گوشه ای مشغول نماز شب می شدند.
در یکی از سفرها آقای روحانی پیر مردی که همراه آنها بود بیشتر فاصله گرفت و مشغول نماز شب شد، ناگهان آقایان غرش و نعره شیری را از نزدیک شنیدند و در صدد بر آمدند که چه بکنند. دیدند شیر به سوی آن پیرمرد می رود، گفتند: « إنا لله و إنا إلیه راجعون » هیچ کاری نمی توانستند انجام بدهند، شیر رفت و رفت و رفت تا چند قدمی آن آقا ایستاد، آقا هم ظاهراً در رکعت وتر بود، شیر چند دقیقه کنار آقا ایستاد و آقا را نگاه می کرد، آقا هم مانند مجسمه ایستاده بود و هیچ تکان نمی خورد، بعد از دقایقی شیر حرکت کرد و رفت.
چون قدری دور شد آقایان دوان دوان به خدمت آقا رفتند و بعد از تمام شدن نماز وتر به او گفتند: آقا! از شیر نترسیدی؟ شگفت اینکه پا به فرار نگذاشتی، أحسنت! عجب دل قوی و با جرئتی داری؟ آقا فرمود: بله من ترسیدم، خیلی هم ترسیدم اما دیدم با فرار کردن از چنگال او نجات نمی یابم، لذا به خود گفتم که پس چه بهتر حال که باید طعمه شیر شوم، در حال مناجات و راز و نیاز با قاضی الحاجات باشم. و با این حال خوب از دنیا بروم. »
حجة الاسلام و المسلمین آقای تهرانی یکی از شاگردان آقا جریان فوق را به صورت ذیل از آیت الله بهجت نقل میکند:
« حضرت استاد این قضیه را مکرر به این صورت نقل می فرمودند که در نجف معروف شده بود که فلان آقا از شیر نمی ترسد و در بیابان شیر را دیده نترسیده است.
از خود آقا در این باره سؤال می کنند می فرماید: نه، من نیز خیلی از شیر می ترسم، ولی وقتی در بیابان مشغول نماز بودم ناگهان شیری از بالای کوه به سوی من سرازیر شد، با خود گفتم: بهتر است اینک که قدرت بر رهایی از شیر را ندارم فکر فرار را کنار گذارم و همچنان به نماز مشغول شوم، و چه بهتر که مرا در حال نماز بدرد، لذا از نماز دست بر نداشتم و هیچ عکس العملی از خود نشان ندادم، تا اینکه شیر نزدیک من آمد و دید من کاری نمی کنم، دورادور من گشت و رفت. »
12. توجه حضرت زهرا علیها السلام به فرزندان خود همچنین آقای قدس می گوید:
« روزی آقا فرمودند یکی از ثروتمندان رشت که در نجف اشرف ساکن بود دختر خود را به ازدواج یک روحانی سید که خیلی فقیر بود در آورد، از آنجایی که خانم در خانواده ثروتمند بزرگ شده بود به هیچ وجه حوصله غذا درست کردن برای آقا را نداشت. شبی حضرت فاطمه زهرا علیها السلام را در خواب دید، حضرت به او فرمود: دخترم، چرا با پسرم خوشرفتاری نداری و برای او غذا درست نمی کنی؟ وی در خواب جواب داد که من حال غذا درست کردن برای این آقا را ندارم. حضرت اصرار کردند و او همان جمله را تکرار کرد.
تا اینکه حضرت زهرا علیها السلام فرمودند: شما فقط مواد لازم خورشت را آماده بکن و داخل قابلمه بریز و روی چراغ بگذار، لازم نیست که دستکاری کنی.
در این هنگام از خواب بیدار شد و تعجب کرد، بعد به عنوان امتحان همان کار را انجام داد، وقت ظهر یا شام وقتی سرپوش را از قابلمه برداشت دید غذا آماده است و عطر خورشت خانه را معطر کرد. وی همواره به این صورت غذا می پخت و حتی روزی مهمان داشتند مهمان گفت من در طول عمرم اینطور غذا نخورده ام.
تعجب اینکه آن خانم با اینکه این کرامت را بارها می دید، باز حوصله درست کردن غذا را نداشت. »
معرفت فاطمی
همه ما این کارها را داریم؛ روضه خوانی، اشک ریختن، سینه زنی، خب اینها یک مطلب است. مطلب دیگر این است که بدانیم وجود مبارک فاطمه (س) چه کرده است؟
حضرت زهرا (س) یک سلسله کارهائی کرده که نه فهمش مقدور ماست، نه ما مأمور به تأسّی هستیم. آنچه که مرحوم کلینی (رض) نقل می کند که جبرئیل به دیدار او آمده، آن حرف ها را به وجود مبارک فاطمه (س) گفته است. حضرت علی بن أبیطالب را خواست، به علی بن أبیطالب فرمود: یا علی! اینها گفته های جبرئیل است، من ا ملاء می کنم، تو بنویس... اینها را نه عقل ما می رسد و نه...فقط ما یک گریه شوق داریم وقتی این گونه احادیث را برای ما می خوانند.
اینکه در بعضی از روایات دارد که ائمه فرمودند مادر ما حجه الله است، یا در نهج البلاغه می بینید وجود مبارک حضرت امیر به گفت فاطمه استدلال می کند و می گوید : فاطمه اینچنین فرمود. برای این است که فاطمه معصوم است، گفته او حجت است، برهان است، البته امام نیست اما هر معصومی حرفش حجت است. در بعضی از مطالبی که در نهج البلاغه است، وجود مبارک حضرت امیر به گفته فاطمه (س) استدلال می کند. می گوید: زهرا اینچنین فرمود. مگر علی بن ابیطالب همتائی دارد بعد از پیغمبر؟ خود حضرت صاحب مقام سلونی است ولی با این حال می گوید: زهرا اینطور گفت.
حالا چرا فاطمه(س)حجت خداست؟ برای اینکه ما خیلی از حرف هایمان را از کتاب او گرفتیم. ما می گوئیم: در « مصحف فاطمه » است. از امام صادق (س) سئوال می کنند: آخر اینطور که خبر غیبی می دهی، کجا نوشته است؟ در کدام کتاب نوشته است؟ در قرآن نوشته است؟ می فرماید: بله، در کتابی که شبیه قرآن است و آن مصحف مادرمان است. آن را هم جبرئیل آورده دیگر! حالا ما که ناتوانیم در فهم این موارد؛ تنها اشک شوق می ریزیم و آنجائی که می گویند: در را به پهلو زدند، یک شکل دیگر اشک می ریزیم.
اینها به ما نگفتند: شما یاد بگیر ! امّا آن چیزهائی که خود حضرت گفته، آنها را باید یاد بگیریم و آن کتابهائی است که برای هزار سال قبل است، دست اوّل است ؛ نظیر دلائل المامه ی مرحوم طبری.
طبری از علمای بزرگ شیعه است. او صاحب دلائل المامه، یک چند سالی قبل از شیخ طوسی بوده است. البته در یک عصر زندگی می کردند، ولی سنّ شریف ایشان چند سال قبل از سنّ شریف شیخ طوسی بود. ایشان در این کتاب دلائل المامه، مسنداً از حضرت نقل می کند.
آقایان روحانیون حتماً این کتاب را ببینند. البته، آنچه که در فضائل این خاندان است، نوشته صد سال قبل، دویست سال قبل، سیصد سال قبل، مثل مرحوم مجلسی، همه اینها نور است. امّا وقتی شما دسترسی دارید به آن سند اوّل و دست اوّل، خب دیگر به بحار و اینها نوبت نمی رسد این بحار مال چهار صد سال قبل است. آن کتاب مال قبل از چهار هزار سال.
خدا در قرآن فرمود: شما بدهکارید؛ به پیغمبر بدهکارید. برای اینکه او شما را آدم کرده، زنده کرده، نیاکان شما بت پرست بودند. این ا ستجیبوا لله و ل لرّسول ذا دعاکم ل ما یحی یکم (1)، به برکت پیغمبر است. خب شما باید اجرش را بدهید. لا اسئلکم علیه اجراً ؛ اجرش چیست؟ لا المودّه ف ی القربی (2). باید با خاندان پیغمبر رابطه گرم داشته باشید. آدم اگر اینها را نشناسد، چطوری با اینها رابطه داشته باشد؟ پس معرفت اینها لازم است، توأم با محبت شان. معرفت شناسنامه ای البته خوب است، ولی مشکلی را حل نمی کند و محبت نمی آورد.
وجود مبارک فاطمه زهراء که اوّل حامی ولایت بود؛ برای اینکه مدرسه عالمانه داشت و به استناد آیات قرآنی حدیث نقل می کرد تا تثبیت کند علی جای پیغمبر نشسته است.
طبری در دلائل المامه، مسنداً نقل می کند از ذات مقدّس زهرا (س) که روزی در مدینه زلزله ای آمد. همه از خانه ها بیرون آمدند، فرار کردند، و دیوارها هم مرتب می لرزید. همه هم ترسیدند. اینها دیدند وجود مبارک علی بن ابیطالب هراسی ندارد! خوب زلزله است، زمین لرزه است، زیر آوار رفتن است. از مدینه بیرون آمدند. همه می دیدند دیوارهای مدینه دارد می لرزد، و حضرت امیر اصلاً ترسی ندارد. عرض کردند: یا علی! زلزله است، در شما هیچ اثری نیست، مثل اینکه خبری نیست؟ عرض کردند: یا علی! چطور در شما هیچ اثری نمی کند؟ حضرت زهرا (س) نقل می کند در حضور این مردم وجود مبارک حضرت امیر، دستش را گذاشت روی زمین، فرمود: اسکنی (3)، ساکن باش؛ دیدند زمین آرام شد! این؛ علی(ع) این است. اسکنی ب ذن الله، آرام؛ آرام شد.
همه علل و عوامل طبیعی زلزله حق است، هیچ حرفی در آن نیست. مرض به وسیله میکروب می آید، ویروس می آید، علل و عواملی دارد، امّا نّی ابر ء الأکمه و الأبرص ب ذن الله(4)؛ مسیح هم در کنارش هست. زلزله صدها علل و عوامل طبیعی دارد، همه اش حق است امّا اینها علل قابلی اند، علل معّد و ممّد اند، کار به دست دیگری است. آن دیگری اگر به خلیفه اش اجازه بدهد که بگوید: زمین آرام! می گوید: چشم. بعد این آیه را خواند: و ذا زلزله ... . فرمود: این که یک زلزله مختصر است. ذا زلز لت الأرض ز لزالها. و أخرجت الأرض أثقالها. و قال النسان مالها. یومئ ذ تحدّ ث أخبارها. ب أنّ ربّک اوحی لها (5)، این انسان علی بن ابیطالب است!
حالا اگر کسی این مقامات را به وسیله زهرا (س) بشناسد، آنوقت علوی خوبی خواهد بود، دیگر به دنبال دیگری نمی رود. اما اگر نه، به وسیله همان بخشش ها و مبارزات و اینها بشناسد چون آنها امثال و شواهد و نظائر دارد، ممکن است دنبال دیگری هم برود. این که اولین حامی ولایت وجود مبارک زهرا (س) بود، تا شاگردانش جمعش می شدند؛ مسنداً، به استناد آیات قرآنی، آنچه را که خودش حجت خداست و معصوم هست، دیده بود؛ برای مردم بیان کرد تا روشن بشود علی جای پیغمبر نشسته است.
¤ سخنرانی آیت الله جوادی آملی (دام ظله) در خطبه دوم نماز جمعه قم؛ 20 تیرماه 1382
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(1) انفال . 24 (2) شوری . 23 (3) دلائل المامه. ص 2
(4) آل عمران . 49 (5) زلزله . آیات 1 تا 5