سلام و مصافحه
پیوندهاى اجتماعى، نیازمند «تحکیم » است. استوارسازى این رشته ها با کلى گویى به دست نمى آید. بایدنمونه هاى عملى و مصداقهاى خاص و روشن ارائه شود، تا مرزهاى دوستى و پیوندهاى عاطفى استوارتر گردد و پایدار بماند. «سلام » ودست دادن یکى از این امور است.
وقتى دو نفر به هم مى رسند، نگاهها که به هم مى افتد، چهره ها که رو در رو قرار مى گیرد، نخستین علامت صداقت و مودت و برادرى،«سلام دادن » است و در پى آن، دست دادن و «مصافحه ». دو نفر را تصور کنید که به یکدیگر مى رسند، آشنا و دوست هم هستند. در این برخورد، بهتر است نخستین کلامشان چه باشد؟ آیامناسب تر از «سلام » چیزى سراغ دارید؟
مفهوم سلام
بارى ... سلام، نام خداست و تحیت الهى. سفارش پیامبر است وامامان. تا آنجا که فرموده اند: اگر کسى پیش از سلام، شروع به سخن کرد، جواب ندهید:
«من بدء بالکلام قبل السلام فلا تجیبوه.» (1) . در حدیث دیگرى امام صادق(ع) از قول خداوند نقل مى کند که:بخیل، کسى است که از سلام دادن به دیگرى بخل ورزد: «البخیل من بخل بالسلام.» (2) .
راستى ... سلام دادن به دیگرى نه تنها چیزى از قدر و جایگاه انسان نمى کاهد و هیچ گونه ضرر و زیان مادى، پولى، آبرویى و ... ندارد، بلکه محبت آور و صفابخش است و خداپسند و سیره رسول خدا(ص) و روش و منش اولیاء الهى است. به علاوه، نشانه اى ازتواضع و فروتنى و نداشتن کبر است. انسانهاى متواضع، نه تنها زیان نمى بینند، بلکه عزت و محبوبیت هم پیدا مى کنند. امام صادق(ع)فرمود:
«من التواضع ان تسلم على من لقیت »; (3) .
از نشانه هاى فروتنى این است که به هر کس برخوردى، سلام دهى.
پیامبر اکرم(ص) نیز فرمود:
«اذا تلاقیتم، فتلاقوا بالتسلیم و التصافح »; (4) .
هرگاه یکدیگر را دیدار کردید، با «سلام » و «دست دادن » با هم دیدارکنید.
ادب و آداب سلام
سیره رفتارى پیامبر خدا آن بود که به هر که مى رسید - حتى کودکان- ابتدا به او سلام مى کرد، بخصوص در مورد سلام کردن به کودکان مى فرمود: پنج صفت است که تا زنده ام، آنها را رها نخواهم کرد، یکى هم سلام دادن به کودکان است، تا پس از من «سنت » گردد. (5) .
این خصلت خجسته، از اخلاق حسنه و روحیه پاک و تواضع اوسرچشمه مى گرفت. اینها درست; ولى ادب اقتضا مى کند که کوچکترها به بزرگترها سلام کنند. در حدیث آمده است که پیامبراکرم(ص) فرمود:
کوچک به بزرگ سلام کند،
یک نفر به دو نفر،
و جمعیت کم به جمعیت فراوان،
و سواره بر پیاده،
و رهگذر، بر کسى که ایستاده است.
و ایستاده بر کسى که نشسته است. (6) .
و البته که اگر جز این باشد، نشان تواضع نخواهد بود!
سلام را باید آشکارا، بلند و با صداى رسا ادا کرد. احادیث فراوانى با عنوان «الجهر بالسلام » و «افشاء سلام » آمده که سفارش اکید دارد که سلامها، رسا و بلند باشد، نه زیر لب و آهسته و نامفهوم و ناقص. جواب سلام نیز باید همین گونه باشد، یعنى بلند و واضح، تا طرف بشنود.
اگر در برخورد با دیگران یا ورود به جلسه و جمعى، یا رسیدن به خانه و محل کار، سلام بگویید، ولى آهسته، شاید سلامتان را نشنوند. بااینکه شما سلام داده اید، ولى به دلیل سر و صدا یا جمع نبودن حواس یاهر عامل دیگر، سلامتان را نشنوند، شما را بى ادب و بى اعتنا خواهندشمرد و متکبر خواهند پنداشت.
یا اگر سلام دیگرى را جواب دهید; اما آهسته و زیر لب، به گونه اى که نفهمد و نشنود، شاید پیش خود فکر کند مساله اى، خصومتى و ...پیش آمده، یا شما سرسنگین و متکبر شده اید که حتى جواب سلامش را هم نمى دهید یا با دشوارى و بى علاقگى جواب مى دهید. راه جلوگیرى از این سوءتفاهمها و بدگمانیها، رعایت همان دستور دینى در معاشرتها است، یعنى آشکارا سلام کردن.
امام صادق(ع) مى فرماید:
«هرگاه یکى از شما سلام مى دهد، سلامش را آشکارا بگوید. نگوید که «سلام دادم، ولى جوابم ندادند»، شاید سلام داده ولى آنان نشنیده باشند! و هرگاه یکى ازشما جواب سلام مى دهد، جواب را آشکارا و بلند بگوید، تا آن مسلمان دیگرنگوید که «سلام کردم ولى جوابم را ندادند!» (7) . اگر سلام مستحب است، جوابش واجب است. البته بیشترین ثواب نیز از آن کسى است که شروع به سلام کند.
آن که سلام مى دهد، پاسخش را باید گرمتر و بیشتر داد، چرا که سلام نوعى تحیت و هدیه از سوى یک مؤمن است و هدیه را بایدپاسخى بهتر ارائه داد، تا نشان قدرشناسى باشد. و این تعلیم قرآن کریم است که تحیت دیگران را به گونه اى بهتر پاسخ دهید: «... فحیوا باحسن منها» (8) ، یا مثل همان را بازگردانید.
دست دادن
گفتیم که «مصافحه » هم، «دوستى آور»، «کدورت زدا» و «محبت آفرین »است. ما علاقه خود و صمیمیت را با دست دادن ابراز مى کنیم.برعکس، اگر با کسى کدورت و دشمنى داشته باشیم، از دست دادن با اوپرهیز مى کنیم. به همین خاطر، این دستور مقدس و پربرکت اسلامى،در تحکیم رابطه هاى دوستى و اخوت، ثمربخش است. امام باقر(ع) فرمود: هر دو نفر مؤمنى که با هم دست بدهند، دست خدا میان دست آنان است و دست محبت الهى بیشتر با کسى است که طرف مقابل را بیشتر دوست بدارد. (9) .
و نیز امام صادق(ع) فرمود:
هنگامى که دو برادر دینى به هم مى رسند و با هم دست مى دهند،خداوند با نظر رحمت به آنان مى نگردد و گناهانشان، آن سان که برگ درختان مى ریزد، فرو مى ریزد، تا آنکه آن دو از هم جدا شوند. (10) .
شیوه مصافحه
دست دادن نیز، همچون سلام، ادب و آدابى دارد. یکى از آنهاپیوستگى و تکرار است. در یک سفر و همراهى و دیدار، حتى چند باردست دادن نیز مطلوب است. ابوعبیده نقل مى کند: همراه امام باقر(ع) بودم. اول من سوارمى شدم، سپس آن حضرت. چون بر مرکب خویش استوار مى شدیم،سلام مى داد و احوالپرسى مى کرد، چنان که گویى قبلا یکدیگر راندیده ایم. آنگاه مصافحه مى کرد. هرگاه هم از مرکب فرود مى آمدیم وروى زمین قرار مى گرفتیم، باز هم به همان صورت، سلام مى کرد ودست مى داد و احوالپرسى مى کرد و مى فرمود: «با دست دادن دو مؤمن،گناهانشان همچون برگ درختان فرو مى ریزد و نظر لطف الهى با آنان است، تا از هم جدا شوند.» (11) .
از آداب دیگر مصافحه، فشردن دست، از روى محبت و علاقه است، اما نه در حدى که سبب رنجش و درد گردد. (12) . جابر بن عبدالله مى گوید: در دیدار با رسول خدا(ص) بر آن حضرت سلام کردم. آن حضرت دست مرا فشار داد و فرمود: دست فشردن، همچون بوسیدن برادر دینى است. (13) . همچنین هنگام مصافحه، طول دادن و دست را زود عقب نکشیدن از آداب دیگر این سنت اسلامى است. در مصافحه، پاداش کسى بیشتراست که دستش را بیشتر نگه دارد. (14) . پیامبر اسلام(ص) نیز این سنت نیکو را داشت که چون با کسى دست مى داد، آن قدر دست خود را نگه مى داشت، تا طرف مقابل دست خود را سست کند و عقب بکشد. (15) . بارى ... محبت قلبى را باید آشکار ساخت.
علاقه، گنجى نهفته در درون است که باید آن را استخراج و آشکارکرد، تا از برکاتش بهره برد. روشنترین خیر و برکتش، تقویت دوستیهاو تحکیم آشناییها و رابطه ها است. به دستور اسلام، هرگاه مؤمنى راملاقات مى کنید، مصافحه کنید، خوشرویى و چهره گشاده و بشاش وخندان به هم نشان دهید. (16) .
از آثار دیگر مصافحه، «کینه زدایى » است. پیامبر خدا(ص) فرمود:
«تصافحوا، فان التصافح یذهب السخیمة » (17) و «تصافحوا فانه یذهب بالغل ». (18) مصافحه کنید و دست دهید، چرا که آن، کینه و کدورت را مى زداید.
دست دادن با زنان.
بر اساس «مکتبى » بودن مرز دوستیها و رابطه ها و معاشرتها، دست دادن با نامحرم، حرام است و صرف دوستى و رفاقت و آشنایى وهمکار بودن یا ملاحظات سیاسى و دیپلماسى در سفرهاى خارجى ودیدارهاى رسمى، دلیل نمى شود که کسى با نامحرم و اجنبى، مصافحه کند. روشنفکر مآبى در این مساله جایى ندارد. رسول خدا فرمود: بازنان دست نمى دهم (19) (البته زنان نامحرم). و در حدیث نبوى دیگرى آمده است:
«اگر زنى بخواهد با مرد نامحرم دست بدهد (که نباید دست دهد) و ناچارباشد، یا بخواهد با او «بیعت » کند، از پشت لباس (و با وجود حایل و پوشش دست،دستکش) مانعى ندارد.» (20) . البته معیار عمل، فتواى مجتهدى است که از او تقلید مى کنید و هرمسلمان متعهد، باید براى عمل خود ملاک و حجت شرعى داشته باشد.
1) سفینة البحار، محدث قمى، ج 1، ص 645.
2) میزان الحکمه، رى شهرى، ج 4، ص 535.
3) خصال صدوق، ص 11.
4) سفینة البحار. ج 1، ص 465.
5) بحارالانوار (بیروت)، ج 73، ص 10.
6) میزان الحکمه، ج 4، ص 538.
7) اصول کافى (عربى) کلینى، ج 2، ص 645.
8) نساء، آیه 86.
9) اصول کافى، ج 2، ص 179.
10) همان، ص 183.
11) همان، ص 179.
12) بحارالانوار، ج 73، ص 26.
13) همان، ص 23.
14) همان، ص 28.
15) همان، ص 30.
16) میزان الحکمه، ج 5، ص 355.
17) بحارالانوار، ج 74، ص 158.
18) میزان الحکمه، ج 5، ص 354.
19) کنزالعمال، حدیث 475.
20) همان، حدیث 25346.
تشویق
اگر پدر و مادر قولی به فرزند می دهند باید توانایی انجام سریع آن را داشته باشند،مثلاً اغلب پس از قبولی در امتحانات قول دوچرخه یا هدیه ای را به بچه ها می دهیم ،هنگامی که فرزندمان کارنامه قبولی با معدل مناسب را گرفت، باید سریع هدیه ای را که قول داده ایم، تهیه نماییم، تا هم فرزندمان به ما اعتماد کند هم در مراحل بعدی تربیت اگر قولی به او دادیم، انگیزه ی لازم را برای انجام رفتار داشته باشد. پس نکته ی مهم این که، یا به او قولی ندهیم یا اگر قولی دادیم، حتماً عمل نماییم. بهتر است در تشویق، نوع هدیه مشخص نشود تا اولیا اگر با مشکلی مواجه شدند، فرزند به بی اعتمادی دچار نشود. اگر فرزند خواست نوع هدیه وجایزه مشخص شود، پدر و مادر می توانند با این عبارت که*سعی می کنیم هدیه یا جایزه ی خوبی برایت تهیه کنیم* اورا مجاب نمایند
پس قول جایزه ای خاص دادن، به خصوص جوائز و هدیه های گرانبها درمسیر تربیت،ک ار درستی نیست.
بر گرفته از کتاب : والدین آگاه فرزندان دلخواه
تربیت و تعلیم فرزندان از دیدگاه حضرت رسول اکرم (ص)
محبت به کودکان
کودکان ما در طول زندگی باید از بیشترین محبت ممکن برخوردار باشند، چرا که پیامبر خدا(ص) با سیره و کنش خویش و رهنمودهای نورانی به پیروان خود، به آن امر فرمودند:
پیامبر (ص) صبحگاهان دست مبارکشان را بر سر فرزندان و اولاد ایشان می کشیدند. در روایتی آمده است:
روزی نماز جماعت را زود تمام نمودند و حاضران علت آن را پرسیدند ایشان فرمودند مگر صدای گریه کودک را نشنیدید. پیامبر بزرگ اسلام با آن جایگاه رفیعشان چگونه به تمام امور با دقت برخورد می کردند.
و در روایتی دیگر: هر بوسه پدر و مادر بر فرزند را خداوند متعال حسنه ای می نویسد و هر که فرزندش را شاد کند خداوند در روز قیامت بر او لباس پوشانده که از نور آن، چهره اهل بهشت درخشان می شود.
در اظهار مهر و محبت به کودکان و فرزندانتان، مهمترین نکته، وعده های پدر و مادر به فرزندان است. و پیامبر گرامی اسلام در این باره می فرمایند: کودکان را دوست داشته باشید با ایشان مهربانی کنید و هرگاه به ایشان وعده ای دادید به وعده خود وفا کنید زیرا آنان روزی خود را از شما می دانند.
از دیگر مشکلاتی که گریبان گیر خانواده ها می باشد، همسان نبودن رفتار پدر و مادر با فرزندان و عدم توجه به اقتضای سنی آنان می باشد، از اینرو پیامبر اکرم(ص) فرمودند: هر کس که کودکی دارد باید با او به کودکی رفتار کند.
اجتماعی بودن فرزندان
در مکتب تعالی بخش اسلام رهبانیت و گوشه گیری و بدور بودن از اجتماع انسانها مورد نکوهش قرار گرفته و از آن نهی شده است، چرا که پیامبر خدا فرمودند:
انسان موجودی اجتماعی است و دین مقدس اسلام به حضور انسانها در اجتماعات ترغیب و تاکید نموده است.
یکی از مهمترین وظایف پدر و مادر و مسئولان فرهنگی و آموزشی، نهادینه نمودن آداب و تربیت اجتماعی اسلام در عامل با همنوعان است که نقطه آغازین این ارتباط، بنابر آموزه های دینی، باید سخن از صلح و صفا و صمیمت باشد که در سلام دادن به هم، نمود یافته است و در بیان چگونگی نهادینه ساختن آن ارزش در جامعه بشری، پیامبر (ص) فرمودند:
که تا زنده ام سلام دادن بر کودکان را ترک نخواهم نمود تا به صورت سنت نهادینه شده در جامعه در آید.
اگر به این موضوع از زاویه دیگر بنگریم، خواهیم دید که حضرت رسول (ص) با عمل خویش به جهانیان آموزش داد که انسانها! ای جوامع بشری! اگر می خواهید جامعه ای را مشحون از صلح و صفا و سلام و صمیمیت داشته باشید، از خود شروع کنید خویش را به آداب زیبا زینت داده و به آنچه می گوئید عمل کنید تا فرزندانتان خوب تربیت شوند
برگرفته از کتاب "پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله) شمع جمع آفرینش"
خوشبختی درخانه توست.
خوشبختی درمحل کارتوست.
خوشبختی درمیان دوستان توست.خوشبختی همه جهست .باید خوشبختی رابدست آورد.فردابرای توروزخوشبختی است بشرطایمان واعتقاد.
خوشبختی درلابلای تلاش وتعهد وصداقت نهفته است اوراپیداکن .نگهدار.
درباره انتخابات باید به نکات ذیل توجه داشته باشید:
1 _ شرکت درانتخابات بهمعنای سهم گیری درسرنوشت کشوراست.
2 _ طرفداران کاندیداها برای پیروزی کاندیدای خاص نباید اخلاقیات رازیر پابگذارد زیرابعد ازانتخابات تنها نمایندگان نفع می برد وگناه آن برای طرفداران باقی میماند.
3 _ اعتقادات وباورهای دینی خودرابرای دیگران نباید لکه د ارنمائیم.
یکی ازآثارتک فرزندی لوث بودن بچه است.
برای اینکه بچه دراینگونه خانواده ها حساسیت های غیر معمول نداشته باشد والدین باید به نکات زیر توجه داشته باشند:
1 _ بچه رابه کار وادارنمایند.
2 _ باخانواده های که دارای فرزند بیشتراست ارتباط ورفت وآمدداشته باشند.
3 _ درحضورفرزند خود ازمعایب تک فرزندی ومشکلات خانواده های تک فرزند صحبت نکنند.
4 _ بچه خودراازدیدن فیلمهای که دراین زمینه بدآموزی دارند ممانعت نمایند.
حضرت زهرا(س)
ستایش خداى را بر آنچه ارزانى داشت. و سپاس او را بر اندیشه نیکو که در دل نگاشت. سپاس بر نعمتهاى فراگیر که از چشمه لطفش جوشید. و عطاهاى فراوان که بخشید. و نثار احسان که پیاپى پاشید. نعمتهایى که از شمار افزون است. و پاداش آن از توان بیرون. و درک نهایتش نه در حد اندیشه ناموزون
.سپاس را مایه فزونى نعمت نمود. و ستایش را سبب فراوانى پاداش فرمود. و به درخواست پیاپى بر عطاى خود بیفزود. گواهى مىدهم که خداى جهان یکى است. و جز او خدائى نیست. ترجمان این گواهى دوستى بىآلایش است. و پایندان این اعتقاد، دلهاى با بینش. و راهنماى رسیدن بدان، چراغ دانش. خدایى که دیدگان او را دیدن نتوانند، و گمانها چونى و چگونگى او را ندانند. (10)همه چیز را از هیچ پدید آورد. و بى نمونهاى انشا کرد. نه به آفرینش آنها نیازى داشت. و نه از آن خلقتسودى برداشت. جز آنکه خواست قدرتش را آشکار سازد. و آفریدگان را بندهوار بنوازد. و بانگ دعوتش را در جهان اندازد. پاداش را در گرو فرمانبردارى نهاد. و نافرمانان را به کیفر بیم داد. تا بندگان را از عقوبت برهاند، و به بهشت کشاند
.گواهى مىدهم که پدرم محمد بنده او و فرستاده اوست. پیش از آنکه او را بیافریند برگزید. و پیش از پیمبرى تشریف انتخاب بخشید و به نامیش نامید که مىسزید
.و این هنگامى بود که آفریدگان از دیده نهان بودند. و در پس پرده بیم نگران. و در پهنه بیابان عدم سرگردان. پروردگار بزرگ پایان همه کارها را دانا بود. و بر دگرگونىهاى روزگار محیط بینا. و به سرنوشت هر چیز آشنا. محمد (ص) را بر انگیخت تا کار خود را به اتمام و آنچه را مقدر ساخته به انجام رساند. پیغمبر که درود خدا بر او باد دید: هر فرقهاى دینى گزیده. و هر گروه در روشنائى شعلهاى خزیده. و هر دستهاى به بتى نماز برده. و همگان یاد خدائى را که مىشناسند از خاطر ستردهاند (11
).پس خداى بزرگ، تاریکىها را به نور محمد روشن ساخت. و دلها را از تیرگى کفر بپرداخت. و پردههائى که بر دیدهها افتاده بود به یکسو انداخت. سپس از روى گزینش و مهربانى جوار خویش را بدو ارزانى داشت. و رنج این جهان که خوش نمىداشت، از دل او برداشت. و او را در جهان فرشتگان مقرب گماشت. و چتر دولتش را در همسایگى خود افراشت. و طغراى مغفرت و رضوان را به نام او نگاشت
.درود خدا و برکات او بر محمد (ص) پیمبر رحمت، امین وحى و رسالت و گزیده از آفریدگان و امتباد
.سپس به مجلسیان نگریست و چنین فرمود
:شما بندگان خدا! نگاهبانان حلال و حرام، و حاملان دین و احکام، و امانتداران حق و رسانندگان آن به خلقید
.حقى را از خدا عهده دارید. و عهدى را که با او بسته اید بدرفتار. ما خاندان را در میان شما به خلافت گماشت. و تاویل کتاب الله را به عهده ما گذاشت. حجتهاى آن آشکار است، و آنچه درباره ماست پدیدار. و برهان آن روشن. و از تاریکى گمان به کنار. و آواى آن در گوش مایه آرام و قرار. و پیروی اش راهگشاى روضه رحمت پروردگار. و شنونده آن در دو جهان رستگار. (12
)دلیلهاى روشن الهى را در پرتو آیتهاى آن توان دید. و تفسیر احکام واجب او را از مضمون آن باید شنید. حرام هاى خدا را بیان دارنده است. و حلالهاى او را رخصت دهنده. و مستحبات را نماینده. و شریعت را راهگشاینده. و این همه را با رساترین تعبیر گوینده. و با روشنترین بیان رساننده. سپس ایمان را واجب فرمود. و بدان زنگ شرک را از دلهاتان زدود (13
).و با نماز خودپرستى را از شما دور نمود. روزه را نشان دهنده دوستى بى آمیغ ساخت. و زکات را مایه افزایش روزى بى دریغ. و حج را آزماینده درجات دین. و عدالت را نمودار مرتبه یقین. و پیروى ما را مایه وفاق. و امامت ما را مانع افتراق. و دوستى (14)ما را عزت مسلمانى. و بازداشتن نفس (15)را موجب نجات، و قصاص (16)را سبب بقاء زندگانى. (17)وفاء به نذر را موجب آمرزش کرد. و تمام پرداختن پیمانه و وزن را مانع از کم فروشى و کاهش. فرمود مىخوارگى نکنند تا تن و جان از پلیدى پاک سازند و زنان پارسا را تهمت نزنند، تا خویشتن را سزاوار لعنت (18)نسازند. دزدى را منع کرد تا راه عفت پویند. و شرک را حرام فرمود تا به اخلاص طریق یکتاپرستى جویند«پس چنانکه باید، ترس از خدا را پیشه گیرید و جز مسلمان ممیرید! »آنچه فرموده است به جا آرید و خود را از آنچه نهى کرده بازدارید که«تنها دانایان از خدا مىترسند» (19
).سپس گفت: مردم. چنانکه در آغاز سخن گفتم: من فاطمهام و پدرم محمد (ص) است«همانا پیمبرى از میان شما به سوى شما آمد که رنج شما بر او دشوار بود، و به گرویدنتان امیدوار و بر مؤمنان مهربان و غمخوار
».اگر او را بشناسید مىبینید او پدر من است، نه پدر زنان شما. و برادر پسر عموى من است نه مردان شما. او رسالتخود را به گوش مردم رساند. و آنان را از عذاب الهى ترساند. فرق و پشت مشرکان را به تازیانه توحید خست. و شوکت بت و بتپرستان را درهم شکست (20
).تا جمع کافران از هم گسیخت. صبح ایمان دمید. و نقاب از چهره حقیقت فرو کشید. زبان پیشواى دین در مقام شد. و شیاطین سخنور لال. در آن هنگام شما مردم بر کنار مغاکى از آتش بودید خوار. و در دیده همگان بیمقدار. لقمه هر خورنده. و شکار هر درنده. و لگد کوب هر رونده. نوشیدنی تان آب گندیده و ناگوار. خوردنی تان پوست جانور و مردار. پست و ناچیز و ترسان از هجوم همسایه و همجوار. تا آنکه خدا با فرستادن پیغمبر خود، شما را از خاک مذلت برداشت. و سرتان را به اوج رفعت افراشت
.پس از آنهمه رنجها که دید و سختى که کشید. رزم آوران ماجراجو، و سرکشان درنده خو. و جهودان دین به دنیا فروش، و ترسایان حقیقت نانیوش، از هر سو بر وى تاختند. و با او نرد مخالفت باختند (21). هر گاه آتش کینه افروختند، آنرا خاموش ساخت. و گاهى که گمراهى سر برداشت، یا مشرکى دهان به ژاژ انباشت، برادرش على را در کام آنان انداخت. على (ع) باز نایستاد تا بر سر و مغز مخالفان نواخت. و کار آنان با دم شمشیر بساخت
.او این رنج را براى خدا مىکشید. و در آن خشنودى پروردگار و رضاى پیغمبر را مىدید. و مهترى اولیاى حق را مىخرید. اما در آن روزها، شما در زندگانى راحت آسوده و در بستر امن و آسایش غنوده بودید (22
).چون خداى تعالى همسایگى پیمبران را براى رسول خویش گزید، دو روئى آشکار شد، و کالاى دین بى خریدار. هر گمراهى دعوی دار و هر گمنامى سالار. و هر یاوه گوئى در کوى و برزن در پى گرمى بازار. شیطان از کمینگاه خود سر بر آورد و شما را به خود دعوت کرد. و دید چه زود سخنش را شنیدید و سبک در پى او دویدید و در دام فریبش خزیدید. و به آواز او رقصیدید
.هنوز دو روزى از مرگ پیغمبرتان نگذشته و سوز سینه ما خاموش نگشته، آنچه نبایست، گردید. و آنچه از آنتان نبود بردید. و بدعتى بزرگ پدید آوردید (23
).به گمان خود خواستید فتنه برنخیزد، و خونى نریزد، اما در آتش فتنه فتادید. و آنچه کشتید به باد دادید. که دوزخ جاى کافرانست. و منزلگاه بدکاران. شما کجا؟ و فتنه خواباندن کجا؟ دروغ مىگوئید! و راهى جز راه حق مىپویید! و گرنه این کتاب خداست میان شما! نشانههایش بى کم و کاست هویدا. و امر و نهى آن روشن و آشکارا. آیا داورى جز قرآن مىگیرید؟ یا ستمکارانه گفته شیطان را مىپذیرید؟ «کسیکه جز اسلام دینى پذیرد، روى رضاى پروردگار نبیند. و در آن جهان با زیانکاران نشیند» (24
)چندان درنگ نکردید که این ستور سرکش رام و کار نخستین تمام گردد. نوائى دیگر ساز و سخنى جز آنچه در دل دارید آغاز کردید! مىپندارید ما میراثى نداریم. در تحمل این ستم نیز بردباریم. و بر سختى این جراحت پایداریم
.مگر به روش جاهلیت مىگرایید؟ و راه گمراهى مىپیمایید؟ «براى مردم با ایمان چه داورى بهتر از خداى جهان»؟
اى مهاجران! این حکم خداست که میراث مرا بربایند و حرمتم را نپایند؟ پسر ابو قحافه! خدا گفته تو از پدر ارث برى و میراث مرا از من ببرى؟ این چه بدعتى است در دین مىگذارید! مگر از داور روز رستاخیز خبر ندارید (25
).اکنون تا دیدار آن جهان این ستور آماده و زین بر نهاده (26)ترا ارزانى! وعدهگاه، روز رستاخیز! خواهان محمد (ص) و داور خداى عزیز! آنروز ستمکار رسوا و زیانکار و حق ستمدیده برقرار خواهد شد! به زودى خواهید دید که هر خبرى را جایگاهى است و هر مظلومى را پناهى
.پس به روضه پدر نگریست و گفت
:رفتى و پس از تو فتنه برپا شد کینهاى نهفته آشکار شد این باغ خزان گرفت و بى برگشت و ین جمع به هم فتاد و تنها شد (27
)اى گروه مؤمنین! اى یاوران دین! اى پشتیبانان اسلام! چرا حق مرا نمىگیرید؟ چرا دیده به هم نهاده و ستمى را که به من مىرود مىپذیرید؟ مگر نه پدرم فرمود احترام فرزند حرمت پدر است؟ چه زود رنگ پذیرفتید. و بى درنگ در غفلتخفتید. پیش خود مىگوئید محمد (ص) مرد، آرى مرد و جان به خدا سپرد! مصیبتى است بزرگ و اندوهى است سترگ. شکافى است که هر دم گشاید. و هرگز به هم نیاید. فقدان او زمین را لباس ظلمت پوشاند و گزیدگان خدا را به سوک نشاند. شاخ امید بىبر و کوهها زیر و زبر شد. حرمتها تباه و حریمها بىپناه ماند. اما نه چنانست که شما این تقدیر الهى را ندانید و از آن بىخبر مانید. قرآن در دسترس ماست شب و روز مىخوانید. چرا و چگونه معنى آنرا نمىدانید؟ که پیمبران پیش از او نیز مردند و جان به خدا سپردند (28
).محمد جز پیغمبرى نبود. پیغمبرانى پیش از او آمدند و رفتند. اگر او کشته شود یا بمیرد شما به گذشته خود باز مىگردید؟ کسی که چنین کند خدا را زیانى نمىرساند. و خدا سپاسگزاران را پاداش خواهد داد
.آوه! پسران قیله (29)پیش چشم شما میراث پدرم ببرند! و حرمتم را ننگرند! و شما همچون بیهوشان فریاد مرا نانیوشان؟ حالیکه سربازان دارید با ساز و برگ فراوان و اثاث و خانههاى آبادان (30
).امروز شما گزیدگان خدا، پشتیبان دین، و یاوران پیغمبر و مؤمنین، و حامیان اهل بیت طاهرینید! شمائید که با بتپرستان عرب در افتادید! و برابر لشکرهاى گران ایستادید! چند که از ما فرمانبردار، و در راه حق پایدار بودید، نام اسلام را بلند، و مسلمانان را ارجمند، و مشرکان را تار و مار، و نظم را برقرار، و آتش جنگ را خاموش، و کافران را حلقه بندگى در گوش کردید. اکنون پس از آنهمه زبان آورى دم فرو بستید، و پس از پیش روى واپس نشستید (31)آنهم برابر مردمى که پیمان خود را گسستند. و حکم خدا را کار نبستند. «از اینان بیم مدارید، تا هستید. از خدا بترسید اگر حق پرستید! »اما جز این نیست که به تن آسانى خو کردهاید. و به سایه امن و خوشى رخت بردهاید. از دین خستهاید و از جهاد در راه خدا نشستهاید و آنچه را شنیده کار نبسته (32)بدانید که
:گر جمله کاینات کافر گردند
بر دامن کبریاش ننشیند گرد (33
)من آنچه شرط بلاغ است با شما گفتم. اما مىدانم خوارید و در چنگال زبونى گرفتار. چه کنم که دلم خونست؟ و بازداشتن زبان شکایت، از طاقت برون! و نیز مىگویم براى اتمام حجت بر شما مردم دون! بگیرید! این لقمه گلوگیر به شما ارزانى، و ننگ و حق شکنى و حقیقت پوشى بر شما جاودانى باد. اما شما را آسوده نگذارد تا به آتش افروخته خدا بیازارد! آتشى که هر دم فروزد و دل و جان را بسوزد. آنچه مىکنید خدا مىبیند. و ستمکار به زودى داند که در کجا نشیند. من پایان کار را نگرانم و چون پدرم شما را از عذاب خدا مىترسانم. به انتظار بنشینید تا میوه درختى را که کشتید بچینید و کیفر کارى را که کردید ببینید (34
)
رفتار علوی |
پیامدهای زشت دروغ
1. نابودی ایمان
دروغ با ایمان ناسازگار است و ضعف و نابودی آن را در پی دارد.
حسن ابن محبوب می گوید : از حضرت صادق (ع) پرسیدم :
یکون المومن بخیلا؟ قال: نعم، قلت: فیکون جبانا؟ قال: نعم، قلت: فیکون کذابا؟ قال: لا و لا خائنا، ثم قال: یجبل المومن علی کل طبیعه الا الخیانه و الکذب.1
آیا مومن ممکن است بخیل باشد؟ فرمود: بله. آیا ممکن است ترسو باشد؟ فرمود بله. آیا ممکن است دروغگو باشد؟ فرمود: نه، مومن دارای هر سرشتی می شود، جز دروغ و خیانت.
دروغ و خیانت هرگز در دل مومن یافت نمی شود.
پیامبر اکرم (ص) می فرماید:
یطبع المومن علی کل خصله و لا یطبع علی الکذب و لا علی الخیانه.2
مومن هر سرشتی را می پذیرد، جز دروغ و خیانت.
پس سرشت دروغگویی با ایمان ناسازگار است و ایمان را از قلب خارج می کند.
در بیان امام باقر (ع) چنین آمده است:
ان الکذب هو خراب الایمان.3
همانا دروغ، نابودی و خرابی ایمان است.
امیر مومنان علی (ع) فرمود:
جانبوا الکذب فانه یجانب الایمان.4
از دروغ بپرهیزید؛ چرا که ایمان را دور می کند.
2. محرومیت از هدایت الاهی
دروغ، انسان را از هدایت الاهی محروم می سازد.
پروردگار عز و جل در قرآن کریم می فرماید:
ان الله لایهدی من هو کاذب کفار.5
همانا خداوند دروغگوی ناسپاس را هدایت نمی کند.
ان الله لا یهدی من هو مسرف کذاب.6
همانا خداوند کسی که اسراف کننده دروغگو است را هدایت نمی کند.
3. زمینه سازی کفر و نفاق
دروغ گاه زمینه کفر یا نفاق را در انسان فراهم می سازد. زمانی که دل دروغگو از ایمان خالی شد، کفر یا نفاق به آن راه خواهد یافت؛ چنان که روایت شده: مردی خدمت رسول اکرم (ص) رسید و عرض کرد:
یا رسول الله ما عمل اهل النار؟ قال النبی (ص): الکذب، اذا کذب العبد فجر و اذا فجر کفر و اذا کفر دخل النار.7
ای رسول خدا! کار اهل آتش چیست؟ پیامبر فرمود: دروغ. هرگاه دروغ گوید، فاسق می شود و هرگاه فاسق شود، کافر می شود و هرگاه کافر شد، در آتش قرار می گیرد؛
بنابراین، دروغ افزون بر دور ساختن ایمان از قلب انسان، زمینه کفر عملی او را نیز فراهم می کند.
دوگانگی میان واقعیت و خبر شخص دروغگو، مایه پیدایش و رشد صفت پلید نفاق در دل او می شود امیر مومنان علی (ع) می فرماید:
الکذب یودی الی النفاق.8
دروغ انسان را به نفاق می کشاند.
طبق نقل حضرت صادق (ع)، پیامبر اکرم (ص) فرمود:
ثلاث من کن فیه کان منافقا و ان صام و صلی و زعم انه مسلم، 1. من اذا ائتمن خان 2. و اذا حدث کذب 3. و اذا وعد اخلف.9
سه چیز است که در هر کس باشد، منافق است؛ اگر چه روزه بگیرد و نماز بخواند و گمان کند که مسلمان است: 1. آن گاه که او را امین به شمار آورند، خیانت کند 2. آن گاه که سخن براند دروغ گوید 3. آن گاه که پیمان بندد، پیمان شکند.
دل نیارامد ز گفتار دروغ آب و روغن هیچ نفروزد فروغ10
4. ضعیف ساختن مروت و جوانمردی
پیامبر گرامی (ص) فرمود:
اقل الناس مروه من کان کاذبا.11
جوانمردی در شخص دروغگو از همه کمتر است.
آن گاه که دروغ، عادت فرد شود، چه بسا جوانمردی، یکسره از وجود او رخت بربندد؛ چنان که در سخنان گهربار حضرت علی (ع) آمده است:
من کذب افسد مروته.12
هرکس دروغ گوید، جوانمردی خویش را تباه سازد.
گوهر جوانمردی، جز با راستی و درستی سازگار نیست، و روح جوانمردی، از کژی و ناراستی گریزان است. حضرت در جای دیگر می فرماید:
لا یجتمع الکذب و المروءه.13
دروغ و جوانمردی جمع نمی شوند.
5. فراموشی
از آنجا که خبرهای انسان دروغگو، با واقع مخالف است و مخالفت با واقع، حد و مرز و معیار واحدی ندارد، چه بسا خبرهای او از یک واقعه، با هم سازگار و یکسان نباشد.
امام صادق (ع) فرمود:
ان مما اعان الله به علی الکذابین، النسیان.14
همانا از کمک هایی که خداوند بر ضد دروغگویان می کند، فراموشی ]آنها[ است.
6. سلب توفیق از رسیدن به برخی مقام ها و انجام برخی اعمال صالح
حضرت رسول (ص) فرمود:
الکذاب لا یکون صدیقا و لا شهیدا.15
دروغگو، نه در زمره صدیقان درآید و نه در زمره شهیدان.
امام صادق (ع) فرمود:
ان الرجل لیکذب الکذبه فیحرم بها صلاه اللیل فاذا حرم بها الرزق.16
همانا انسان دروغ می گوید؛ پس، از نماز شب محروم می شود؛ پس آنگاه که از نماز شب محروم شد، از روزی ]گسترده که اثر نماز شب است [ محروم خواهد شد.
7. کاهش ارزش اجتماعی
دروغگو قابل اطمینان نیست و مردم به او اعتماد نمی کنند؛ از این رو نزد مردم ارزش ندارد. ارزش انسان در جامعه بشری، به اطمینان و اعتماد مردم به او است. آنگاه که شخصی وجهه و آبروی خاصی دارد، ارزشمند است و از بین رفتن اعتبار و آبرو، نابود کننده ارزش اجتماعی او است و دروغگویی، رفتار ناشایستی به شمار می رود که اعتبار انسان را از بین می برد. امیر مومنان علی (ع) می فرماید:
الکذاب و المیت سواء فان فضیله الحی علی المیت الثقه به فاذا لم یوثق بکلامه بطلت حیاته.17
دروغگو و مرده یکسان هستند؛ زیرا همانا برتری زنده بر مرده، در اطمینان ]مردم[ به او است؛ پس وقتی مردم به سخن دروغگو اعتماد نکنند، زنده بودنش باطل است.
امام صادق (ع) از عیسی ابن مریم (ع) نقل فرمود:
من کثر کذبه، ذهب بهاءه.18
کسی که بسیار دروغ گوید، ارزشش نزد خدا و نزد خلق او از بین می رود.
امیر مومنان علی (ع) می فرماید:
ینبغی للرجل المسلم ان یجتنب مواخاه الکذاب فانه یکذب حتی یجی بالصدق فلا یصدق.19
شایسته است که مسلمان از دوستی و برادری با دروغگو بپرهیزد؛ زیرا او آنقدر ردوغ می گوید که اگر سخن راستی هم بر زبان آورد، دیگر باور نخواهد شد.
این ناباوری تا آنجا گسترش خواهد یافت که مردم شخص دروغگو را طرف مشورت خویش نیز قرار نخواهند داد؛ چنان که امیر مومنان علی (ع) می فرماید:
… لا رای لکذوب.20
دروغگو ]در مقام مشورت[ هیچ رایی ندارد ]= رایش بی ارزش است[.
8 . موجب لعن خدا و فرشتگان
دروغگویی به اندازه ای ناپسند است که موجب لعن خدا و فرشتگان شده، دروغگو را در شمار لعنت شدگان درگاه الاهی قرار می دهد. رسول خدا (ص) می فرماید:
فلعنه الله علی الکاذب و ان کان مازحا.21
خداوند دروغگو را لعنت کند؛ اگر چه شوخی کرده باشد.
المومن اذا کذب بغیر عذر لعنه سبعون الف ملک و خرج من قلبه نتن حتی یبلغ العرش فیلعنه حمله العرش.22
آن گاه که شخص مومن، بدون عذر دروغ گوید، هفتاد هزار فرشته او را لعنت می کنند و از قلب او بوی گندی بیرون می آید که به عرش می رسد؛ آن گاه حاملان عرش الاهی نیز او را لعن می کنند.
9. فقر و تنگدستی
زمانی که دروغ گفتن، رفتاری ثابت و عادی شود، فقر و تنگدستی را به بار می آورد و برکت را از زندگی می برد. امیر مومنان علی (ع) در شمارش سبب های فقر می فرماید:
… و اعتیاد الکذب یورث الفقر.23
و عادت به دروغ، تنگدستی را به جای می نهد.
10. سرزنش و پشیمانی
سرانجام دروغگویی، سرزنش شدن و پشیمانی از کرده خویش است؛ زیرا مردم دیر یا زود، به رفتار ناشایست و گفتار خلاف واقع دروغگو پی برده، او را خواهند شناخت. از حضرت علی (ع) نقل شده است:
عاقبه الکذب ملامه و ندامه.24
سرانجام دروغ، سرزنش و پشیمانی است.
11. نابودی شرم و حیا
کسی که عادت کند بدون توجه به ارزش و منزلت انسانی دیگران، به آنها دروغ بگوید، پرده حیا میان خود و ایشان را دریده، بی شرم می شود، چنان که سرور پرهیزکاران حضرت علی (ع) فرموده است:
لا حیاء لکذاب.25
دروغگو بی حیا است.
دروغ پیامدهای زشت دیگری نیز دارد که سرانجام همه آنها دوزخ و عذاب الاهی است.
از پیامبر خدا (ص) نقل شده است:
ایاکم و الکذب فانه من الفجور و انهما فی النار.26
از دروغ بپرهیزید. همانا دروغ از فجور و ستمکاری است و همانا دروغ و فجور در آتش جای دارند.
امیر مومنان علی (ع) هم می فرماید:
ثمره الکذب المهانه فی الدنیا و العذاب فی الآخره.27
میوه دروغ، پستی در دنیا، و عذاب در آخرت است.
1. محدث نوری: مستدرک الوسائل، ج 14، ص 13، ح 15966.
2. علامه مجلسی: بحار الانوار ج 74 ص 160، ح 150.
3. کلینی: کافی، ج 2، ص 339، ح 4.
4. حر عاملی: وسائل الشیعه، ج 12، ص 246، ح 16216.
5. زمر (39): 3.
6. غافر (40): 28.
7. محدث نوری: مستدرک الوسائل، ج 9، ص 89، ح 10305.
8 . آمدی: غرر الحکم، ص 220، ح 4408.
9. کلینی: کافی، ج 2، ص 290، ح 8.
10. مولوی: مثنوی معنوی، دفتر سوم، قصه خورندگان پیل بچه.
11. محدث نوری: مستدرک الوسائل، ج 9، ص 87، ح 10295.
12. همان، ص 221، ح 4415.
13. همان، ح 4417.
14. کلینی: کافی، ج 2، ص 341، ح 15.
15. محدث نوری: مستدرک الوسائل، ج 9، ص 84، ح 10280.
16. حر عاملی: وسائل الشیعه، ج 8، ص 160، ح 10305.
17. آمدی: غرر الحکم، ص 220، ح 4386.
18. کلینی: کافی، ج 2، ص 341، ح 13.
19. همان، ح 14.
20. محدث نوری: مستدرک الوسائل، ج 9، ص 88، ح 10300.
21. همان، ج 11، ص 372، ح 13294.
22. همان، ج 9، ص 86، ح 10291.
23. حر عاملی: وسائل الشیعه، ج 15، ص 347، ح 20704.
24. آمدی: غرر الحکم، ص 221، ح 4413.
25. همان، ح 4416.
26. محدث نوری: مستدرک الوسائل، ج 9، ص 88، ح 10302.
27. آمدی: غرر الحکم، ص 220، ح 4400.
مصحف فاطمه«س» چیست؟ سؤال: گویند حضرت فاطمه(س) کتابی به نام مصحف دارد، که قرآن جامع همان است، و در دست امامان(ع) دست به دست می گشته، و اکنون در نزد حضرت مهدی آل محمد(عج) است، و هنگام ظهور، آن را آشکار می سازد، آیا این مصحف با قرآنی که در همه جا در دسترس ماست، فرق دارد؟ پاسخ: قرآنی که اکنون در همه جا در دسترس است، تحریف و کم و زیاد نشده، بلکه همان قرآنی است که با املاء پیامبر اکرم(ص) نوشته شده و تنظیم گشته است، و شخص پیامبر(ص) در نام گذاری سوره ها و تقسیم قرآن به 114 سوره، و تنظیم آن به همین صورت فعلی نظارت کامل داشته است. ولی مصحف فاطمه زهرا(س) کتاب دیگر با محتوای دیگر است، و هیچ گونه تضادی با قرآن ندارد. توضیح این که، مطابق روایات، مصحف فاطمه(س) کتاب مخصوصی است با مطالبی که آن مطالب از ناحیه فرشته مخصوص یا جبرئیل به حضرت فاطمه(س) القاء شده، و حضرت علی(ع) آن را نوشته و تدوین کرده است، در این کتاب سخنی از حلال و حرام نیست، بلکه مشتمل بر حوادث غیبی آینده و اسرار آل محمد(ص) است، و در نزد امامان(ع) دست به دست می گشته، و اکنون در نزد حضرت مهدی(عج) است و هنگام ظهور آن را آشکار می سازد، بنابراین نسبت فوق نارواست. در این راستا نظر شما را به چند روایت زیر جلب می کنیم: 1- شیخ کلینی به سند خود از ابوعبیده نقل می کند: که یکی از اصحاب از امام صادق(ع) پرسید: «مصحف فاطمه(س) چیست؟» امام صادق(ع) پس از سکوت طولانی فرمود: «فاطمه(س) 75 روز بعد از رسول خدا(ص) زنده بود، و در این ایام از فراق پدر، بسیار غمگین بود. جبرئیل نزد فاطمه(س) می آمد، و او را دلداری می داد و احوال و مقام های پدرش را برای او بیان می کرد، و از حوادث آینده و غیبی در مورد ظلم های دشمنان به فرزندانش به او خبر می داد، حضرت علی(ع) آن مطالب را می نوشت، و آن (مجموعه) نوشته شده، همان مصحف فاطمه(س) است.»1 2- روزی یکی از شاگردان امام صادق(ع) به نام حماد بن عثمان در محضر آن حضرت بود، سخن از مصحف فاطمه(س) به میان آمد، حماد می گوید: از آن حضرت شنیدم درباره مصحف فاطمه(س) چنین فرمود: «هنگامی که رسول خدا(س) رحلت کرد، فاطمه(س) بسیار اندوهگین شد که اندازه آن را کسی جز خدا نداند، در این هنگام فرشته ای به حضور فاطمه(س) می آمد، فاطمه(س) را دلداری می داد، و با او هم سخن می شد، فاطمه(س) حاضر شدن فرشته را احساس می کرد، و صدایش را می شنید، ماجرا را به حضرت علی(ع) خبر داد، حضرت علی(ع) به فاطمه(س) فرمود: «وقتی که حضور فرشته را احساس کردی و صدایش را شنیدی، به من بگو.» آنگاه فاطمه(س) به حضرت علی(ع) خبر می داد، حضرت علی(ع) نزد فاطمه (س) می آمد و هرچه (از فاطمه یا از فرشته) می شنید، می نوشت. تا آن که از آن نوشته ها مجموعه ای به نام مصحف، تدوین شد، در آن مصحف چیزی از حلال و حرام نیست، بلکه در آن از حوادث (غیبی) آینده، خبر داده شده است.»2 3- امام صادق(ع) در سخن دیگری فرمود: «مصحف فاطمه(س) در نزد ما است، معتقد نیستم که در آن، چیزی از قرآن باشد، آنچه را که مردم به آن نیاز دارند در این وجود دارد، و ما به کسی احتیاج نداریم، در آن مصحف، حتی مجازات یک تازیانه و نصف تازیانه و یک چهارم تازیانه و جریمه خراش هست.»3 4- امام صادق(ع) در ضمن گفتار و احتجاج در رد مخالفان فرمود: «اگر آنها راست می گویند، مصحف فاطمه(س) را که وصیتش در آن است، و سلاح پیامبر(ص) نیز همراه آن است بیرون آورند.»4 یعنی مصحف فاطمه(س) در نزد ما است، و وصیت حضرت زهرا(س) که در آن مصحف ذکر شده مخالفان را تکذیب می کند. 5- فضیل بن سکره می گوید: به محضر امام صادق(ع) شرفیاب شدم، به من فرمود: آیا می دانی که اندکی قبل چه چیزی را مطالعه می کردم؟ گفتم: نه، فرمود: به کتاب فاطمه (س) می نگریستم، نام همه سلاطین که در زمین فرمان روایی می کنند و همچنین نام پدران آنها در آن، ذکر شده است، ولی من از نوادگان امام حسن(ع) (و زمامداری آنها) چیزی را در مصحف ندیدم.»5 از این روایات فهمیده می شود، که مصحف فاطمه(س) کتابی غیر از قرآن است، و حاوی مطالبی از اخبار آینده و اسراری است که توسط جبرئیل یا فرشته دیگر به حضرت فاطمه(س) القاء شده، و نیز مشتمل بر وصیت حضرت زهرا(س) می باشد که حضرت علی(ع) آن مطالب را تنظیم و تدوین نموده است، و این مصحف در نزد امامان(ع) می باشد. بنابراین آنچه بعضی به شیعه نسبت داده اند که مصحف فاطمه(س) در نزد شیعیان همان قرآن حقیقی است و امام عصر(عج) هنگام ظهور، آن را آشکار می کند، و آن غیر از این قرآنی است که در دست رس مسلمانان می باشد، نسبت بیهوده و ناروا است. به نقل از: پاسدار اسلام- ش246 پی نوشت ها: 1- اصول کافی، ج1، ص241، حدیث.50 2- همان، ص240، حدیث.2 3- همان، حدیث.3 4- همان، ص241، حدیث.4 5- همان، ص242، حدیث8 مصحف فاطمه«س» چیست؟ |